امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم

#20
قسمت نهم



هرکاری میکردم که گریم نگیره بازم بغضم ترکید و همون جور که راه می رفتم گریه هم می کردم.شایان بدو بدو اومد جلو وایستاد و گفت:
-خواهش میکنم به حرفام گوش کنید.من دوستون دارم حتی بیش تر از اونی که فکرشو بکنید.اگه بخواین همین امروز با مینا به هم می زنم
یه دونه محکم زدم تو گوشش.دست خودم نبود
-خفه شو اشغال.می خوای همین جور که با من بازی کردم با مینا هم همین کارو کنی.نه کور خوندی.عمرا اگه بذارم
اینارو گفتمو رفتم.اونم دیگه نیومد دنبالم.تاکسی گرفتمو رفتم پیش مینا.هنوز با اون حرف داشتم.وقتی رسیدم خونشون نمی دونم چجوری شایان از من زودتر اومده بود پیش مینا.داشتن جر و بحث می کردن.شایان به مینا می گفت:
-مینا این رابطه دیگه به درد نمی خوره.دیگه نمی تونیم باهم باشیم
مینا:
-هع.شایان تو هم بگی باهم باشیم من میگم نه.تو اشغالی یه کثافت.من از کجا بدونم همین جور که با شقایق بازی کردی یه روز هم
با من این کارو نمی کنی؟
-ااا نه که خودت بازی نکردی.تو می تونستی همه چیزرو به اون بگی ولی نگفتی
-اره نگفتم چون می خواستم کم کم با تو بهم بزنم و شقایق به تو برسه.خواهش می کنم اگه می خوای بد از من بری دنبال شقایق اگه باهات دوست شد هیچ وقت بهش خیانت نکن.یه کاری نکن که بش تر از این عذاب وجدان بگیرم.
نمی دونم چرا یه جورایی دلم برای مینا می سوخت.دستش چمدون بود از خونه زد بیرون.منم دنبالش می رفتم چون هنوز حرفامو بهش نزده بودم
-مینا صبر کن
-شقایق؟تو اینجا چیکار می کنی؟
-اومده بودم باهات حرف بزنم
-خب لطفا سریع تر باید برم فرودگاه
-باشه.من معذرت می خوام مینا.حرفاتون رو شنیدم. فهمیدم که تو مقصر نیستی.مقصر همه ی این ماجرا شایانه.مینا کاش به شایان نمی گفتی که بعد از رفتن تو بیاد دنبال من.چون من عمرا باهاش دوست شم.می دونی اون همزمان هم به من و هم به تو خیانت کرد.من چطور می تونم با همچین ادمی رابطه داشته باشم
-اره حق باتوئه شقایق.اما شایان واقعا تورو دوست داره.همونطور که تو اونو دوست داری.تو عاشقشی شقایق اینو باور کن.تو بدون اون نمی تونی زندگی کنی باور کن.به حرف دلت گوش کن نه غرورت
-خب اگه به حرف دلم گوش کنم ممکنه بازم غرورم بشکنه ولی اگه به غرورم گوش کنم دلم می شکنه
-عزیزم به حرف دلت گوش کن فقط به دلت نه به حرف غرورتو منو سپیده و خیلی کسای دیگه
-اخه میترسم شایان بازم..
-نه مطمئن باش دیگه بهت خیانت نمی کنه.اون منو خیلی دوست داشت.البته قبل از اینکه تو رو ببینه.خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنی.لصلا هم اهل خیانت کردن نبود اصلا.حتی چند بارهم امتحانش کردم ولی اون بازم به من خیانت نکرد.پس بدون که اون چه قدر عاشق تو شده که به خاطرتو منو ول کرده
-مینا تو به خاطر من داری با شایان بهم می زنی؟
-شاید یکی از دلایلش این باشه ولی خب من زیاد شایانو دوست نداشتم زیاد عاشقش نبودم نه اینکه بدباشه ها من دوسش ندارم
-واقعا ممنونم مینا.حالا کجا می خوای بری؟
-میرم اسپانیا می خوام یکم تنها باشم از اینجا دور باشم
-دلم برات تنگ میشه
-منم همینطور
-چند وقت می مونی 5یا6ماه.شایدم1سال
-باشه ببخشید وقتتو گرفتم.خدا به همراهت
-خداحافظ عزیزم موفق باشی
همدیگرو بغل کردیم بعدش رفت.مونده بودم برم پیش شایان یا نه.اخه بعد از اون سیلی که بهش زده بودم روم نمی شد برم پیشش.ولی می خواستم این حرفو که مثل یه غده تو گلوم گیر کرده رو به شایان بزنم.بهش زنگ زدم تا قرار بذارم
-الو سلام اقا شایان میشه همدیگرو بازم تو همون کافی شاپ ببینیم؟
-باشه همین الان؟
-بله.می بینمتون
قطع کردم و سریع رفتم کافی شاپ.اونم بعد از چند دقیقه اومد
-سلام اقا شایان
-سلام.اگه میش دیگه همدیگرو با اقا و خانم صدا نزنیم.اوکی؟
-باش.خب شایان من می خوام یه حرفی رو بهت بزنم که خیلی وقته می خوام بهت بگم ولی نمی تونم
-بفرمایید
-من عاشقتم.دوست دارم.بدون تو میمیرم.حتی بعد از اون کاری که باهام کردی بازم دوست دارم.
هیچی نگفت همین جوری مونده بودو منو نگاه میکرد
-خب ااا منم تورو دوست دارم شقایق منم عاشقتم منم بدون تو میمیرم
-پس حالا که همدیگرو دوست داریم لطفا این کاریرو که با مینا کردی با من نکن خواهش میکنم
-خواهش میکنم دیگه این حرفو نزنید
-باشه
-میای امشب بریم بیرون بگردیم؟
-کجا؟
-شهر بازی ستوران خرید.هرجا که تو دوست داشته باشی
-خب من سه تاشو دوست دارم
-خب سه تاشو میریم
-باشه.ولی من باید برم خونه بعدش بریم.اماده نیستم
-باشه برو.اتفاقا منم اماده نیستم
پاسخ
 سپاس شده توسط ♥h@di$♥ ، رونیکاا ، S*A*H*A*R ، ★~Ѕдула~★ ، shawkila ، asallllllllll ، ɱɪɾʌʛє ، Shadow of Death ، мoвιɴα т


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان نرو این راه رفتن نیست.به قلم:خودم - Mᴏʙɪɴᴀ - 18-11-2013، 22:39

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان