14-06-2012، 23:52
تو ای سلام سپید،
ای وداع نومیدی
طلوع معنی من، انعکاس خورشیدی
دلم جوانه ی شعر است و تو ، غزلواره ...
به فصل ملتمس من؛
- ندانسته -
" نازنینا تویی که تابیدی ...
اینک این من،
این تو،
این عادت،
نم نمک دل بستن این مدت ...
" ـ بهترینم مگو نمی دیدی ...
ـ گفته شاید قاصدک با تو
میل باران این بیابان را
خِیل ترویج می گساران و ...
سیل اشکان دیدگانم را
بی شک آری گفته ات، اما ؟ ...
چون شنیدی، مهربان، ای خوب،
بر منِ بهر تو نامطلوب ...
"ـ مه جبینم نگو نخندیدی .
اینک اینجا،
این من،
این تنها ...
یک سراپا حزنِ پُر پروا
... از سر شب تا سحر گهگاه،
خواب پرواز از فراز آب میبینم
وز سحر تا شام غگینم .
آنک آنجا،
آن تو هم تنها ...
اینک این
این منم اما ...
"ـ بارالها ! چه سخت تردیدی ... !
با وداعی به سوی چشمانت .
با سلامی به حس نومیدی ...
ای وداع نومیدی
طلوع معنی من، انعکاس خورشیدی
دلم جوانه ی شعر است و تو ، غزلواره ...
به فصل ملتمس من؛
- ندانسته -
" نازنینا تویی که تابیدی ...
اینک این من،
این تو،
این عادت،
نم نمک دل بستن این مدت ...
" ـ بهترینم مگو نمی دیدی ...
ـ گفته شاید قاصدک با تو
میل باران این بیابان را
خِیل ترویج می گساران و ...
سیل اشکان دیدگانم را
بی شک آری گفته ات، اما ؟ ...
چون شنیدی، مهربان، ای خوب،
بر منِ بهر تو نامطلوب ...
"ـ مه جبینم نگو نخندیدی .
اینک اینجا،
این من،
این تنها ...
یک سراپا حزنِ پُر پروا
... از سر شب تا سحر گهگاه،
خواب پرواز از فراز آب میبینم
وز سحر تا شام غگینم .
آنک آنجا،
آن تو هم تنها ...
اینک این
این منم اما ...
"ـ بارالها ! چه سخت تردیدی ... !
با وداعی به سوی چشمانت .
با سلامی به حس نومیدی ...