23-11-2013، 15:31
(23-11-2013، 15:20)Frozen♥VampiRe نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.اَحسَنتُم
خب من اومدم با سری جدید با نام "ملکه طبیعت" قسمت یکش :
دیدن که چی شد . راهزنا تموم شدن حالا که هممون وارد مرحله اول جادوییمون شدیم , باس ملکه طبیعت بیاد که کمک و کاملمون کنه و فعالیت های مارو بررسی کنه .
اقا صابر روز بعد از پیرویمون به هممون گفت : باید خیلی درست رفتار کنید . اونها قوی ترین افراد هستن . ملکه طبیعت جادوی زیادی رو داره . اگه اراده ای کنه حتما انجام میشه . و اگر فلشخور همونطور باشه که به میل و صلاحش باشه ، پاداش خوبی نصیب همتون خواهد شد . البته بدونید ملکه طبیعت بر پاییه ی صلح و. ارامش از جادوش استفاده میکنه و اون قصم خورده که هیچ وقت از قدرت هاش غیر از جلوگیری از بدی ها استفاده نکنه .
چن ساعت بعد ملکه پروانه ی بزرگ اومد!این شکلی بود :
بعد به ما گفت : درود بر همه ی مردم در فلشخور . تو این مدت شنیدم که خیلی زحمت کشیدید . و همچنین فهمیدم که وارد اولین مرحله جادویی شدید . همکارانه من به شما یاد میدن که چه جور ازش استفاده کنید . فعلا میخوام با پادشاهتون حرف بزنم .
ما همه رفتیم البته اقا صابر به پریا گفت بمونه . (چون جادوگره)
البته من هم موندم . بقیه بچه ها رفتن واسه تمرینات ولی من رفتم تو یه دیوار قایم شدم!
اقا صابرگفت : ملکه ی طبیعت باعث افتخاره شما به سرزمین ما بیاید . ایشون که کنار من نشستن اسمشون پریاس . جادوگرن و البته جوان . امیدواریم بتونه روزی مثل شما بشه و مهارت هاش کامل .
-پس شما هم به جادو علاقه دارین ؟
-راستش ، زیاد نه . فلشخور از اولین روز ساخته شدنش حکومتی بی جادو بوده . ما جادو رو رواج میدیم اما در موارد بسیار بهرانی ازش استفاده میکنیم . نیروی مهربانی در برابر شرارت قوی ترین سلاحه فلشخوره که تا کنون پیروز بوده است .
اشک در چشمان ملکه و پریا جمع شد . هیچ وخت نخواهیم فهمید چرا گریه کردن. ملکه گفت : بلی . بنده نیز با نظرات شما موافقم . فلشخور به خوبی و استفاده از هنرهای نظامی و امکانات دیگرش معروفه نه به جادو . ولی من در تلاشم که به پریای جوان فنون جادویی رو یاد بدم که اگر نیازمند شدید بتونه کمکتون کنه .
موقع رفتن ملکه که بیاد به اوضاع دیگه رسیدگی کنه یهو گفت : انگار فقط شما اینجا نیستید . کسی در دیوار پنهان شده است .
ترس منو گرفت ! مردم یعنی .
ملکه اومد منو از تو دیوار اورد بیرون و گفت : گوش دادن به سخنان دیگران که به شما مربوط نیس کار غلطیه خانوم شادی .
من بغضم درومد دَر رفتم قبل از اینکه اقا صابر دعوام کنه!
و از اون طرف . همه به غیر از نفس و ماکان که باید بیشتر به او