داستاندیو و دلبر رو شنیدی؟
دلبر عاشقدیو شد و وقتی که بهش گفت که دوسش داره طلسم دیو شکست و تبدیل به آدم شد.
حالا قصهی منو گوش کن:
زمانی عاشق یه آدم شدم ولی وقتی تا بهشگفتم دوسش دارم به دیو سنگدل تبدیل شد.
من هنوزمدیو رو دوست دارم حتی اگه دلبرش من نباشم..!
همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند…به جز مداد سفيد…هيچ کسي به اوکار نمي داد…همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}…
يک شب که مداد رنگي ها…تويسياهي کاغذ گم شده بودند…مداد سفيد تا صبح کار کرد…
ماه کشيد…مهتاب کشيد…و آنقدرستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…
صبح توي جعبه ي مداد رنگي…جاي خالي او…باهيچ رنگي پر نشد
مردی نزدروانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد
دکتر گفتبه فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست
اینقدر میخنداندت تا غمت یادت برود
مرد لبخندتلخی زد و گفت : من همان دلقکم
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
[/size]
دلبر عاشقدیو شد و وقتی که بهش گفت که دوسش داره طلسم دیو شکست و تبدیل به آدم شد.
حالا قصهی منو گوش کن:
زمانی عاشق یه آدم شدم ولی وقتی تا بهشگفتم دوسش دارم به دیو سنگدل تبدیل شد.
من هنوزمدیو رو دوست دارم حتی اگه دلبرش من نباشم..!

همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند…به جز مداد سفيد…هيچ کسي به اوکار نمي داد…همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري}…
يک شب که مداد رنگي ها…تويسياهي کاغذ گم شده بودند…مداد سفيد تا صبح کار کرد…
ماه کشيد…مهتاب کشيد…و آنقدرستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…
صبح توي جعبه ي مداد رنگي…جاي خالي او…باهيچ رنگي پر نشد
مردی نزدروانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد
دکتر گفتبه فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست
اینقدر میخنداندت تا غمت یادت برود
مرد لبخندتلخی زد و گفت : من همان دلقکم
یکی محبت می کنه یکی ناز,اونی که ناز می کنه محبت میبینه
اما اونی که محبت می کنه همیشه تنهاست
نیا باران,زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم خوب می دانم
که گل در عقد زنبور است
ولی سودای بلبل داردو
پروانه را هم دوست می دارد
گفتم خدایا
از همه دلگیرم
[size][/size]
گفت حتی از من؟
[size][/size]
گفتم نگران روزیم
[size][/size]
گفت آن با من
[size][/size]
گفتم خیلی تنهایم
[size][/size]
گفت تنهاتر از من
[size][/size]
گفتم درون قلبم خالیست
[size][/size]
گفت پرش کن از عشق من
[size][/size]
گفتم دست نیاز دارم
[size][/size]
گفت بگیر دست من
[size][/size]
گفتم از تو خیلی دورم
[size][/size]
گفت من از تو نه
[size][/size]
گفتم آخر چگونه آرام گیرم
[size][/size]
گفت با یاد من
[size][/size]
گفتم با این همه مشکل چه کنم
[size][/size]
گفت توکل به من
[size][/size]
گفتم هیچکسی کنارم نمانده
[size][/size]
گفت به جز من
[size][/size]
گفتم خدایا چرا اینقدر میگویی من
[size][/size]
گفت چون من از تو هستم و تو از من