اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان يكي از وحشتناك ترين اتفاق هاي زندگيم

#1
Exclamation 
سلام اسم من محمد من 10 سالمه زماني كه من8 سالم بود خونه اي خريديم ما نمي دونستيم كه اين خونه روح زدست من به مدت 6 ماه درين خونه ي روح زده زندگي كردم اولين كسي كه به اين ماجرا مشكوك شد مامانم بود چون يك بار يكي محكم با پاهاش به ظرف هاي غذا زد بعد بابام چون چند بار با صداي مامانم بابام رو صدا زد بعد عموم چون يك روز بابام به اصفهان براي ديدن استادش رفت دو تا عمو هام امدن به خونه ي ما تا شب پيش ما باشن شب كه عموم خواست بره دستشويي اون يكي عموم تو دستشويي بود اما عموم وقتي رفت بخوابه اون يكه عموم اونجا بود.
آیا میدانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید شیطان دچار درد شدید در سر میشود؟و باز کردن قرآن شیطان را تجزیه میکند؟وبا خواندن قرآن به حالت غش میرود؟وخواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟وآیا شما میدانید هنگامیکه میخواهید این پیام را به دیگران ارسال کنید شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟ فریب شیطان را نخورید!پس شما این حق را دارید که این پست را کپی کنید و در پروفایلاتان بگذارید.
پاسخ
 سپاس شده توسط محمد مهدی7 ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، キム尺刀ム乙 ، negin2002 ، ♣♦♠l♥k♠♦♣ ، دختر اتش ، mamali.anonymous ، زیزی گلو4 ، ~Mahnaz~ ، BlAcK dAy ، 7383 ، "K!nd~G!Яl" ، نابغه
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان يكي از وحشتناك ترين اتفاق هاي زندگيم - mohamad-124 - 25-11-2013، 14:14


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان