28-11-2013، 19:59
نقل قول: دیروز مسلا تیپ زدم رفتم بیرون
مامانم زنگ زده نون بخر
منم رفتم نون بخرم پسره نون واییه همچین نیشش باز شد
من نون برداشم با عصبانیت اومدم بیرون
ینی در اون لحظه دوس داشتم یه تفنگ دو لول دستم بود مغز خودمو متلاشی میکردم :O هوفففففقف:-\o_O
نون وا!

چند روز پیش از اوتوبوس پیاده شدم که چند تا برگه ی تست پژوهشی بدم به دو تا دختر که تصادفی یکیشون خیلی خوشگل بود. دقیقا کسی که همه ی پسرای مدرسمون دنبالشن ولی به کسی پا نمیده.
وقتی پیاده شدم رفتم سمتشون. دختره به اون دختر خوشگله خندید و منو نشون داد(البته من این صحنه رو از کسی شنیدم) وقتی رفتم جلو و گفتم ببخشید خانوما اونا سری برگشتن و منتظر بودن من شماره بدم که برگه ها رو گرفتم جلوشون.
چه حس خوبی داشتم وقتی اونا جا خوردن
