اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات خنده دار

#1
دو تا پيتزا گرفته بودم رفتم خونه خواهرم كه با هم بخوريم گودزيلا خواهرم زود پريددر يكي شو باز كرد روش چند تا تف انداخت و گفت هر كي ديگه دلش مي خواد اين پيتزا رو بخوره بياد بخوره........ بعد هم همش رو خودش تنهايي مثه گاو خورد.


آغا از اون جایی که من سر کلاس خیلی شلوووووق میکنم هر دبیری که میاد یا منو میندازه بیرون یا میگه بیام جلو بشینم
ی روز سر کلاس فیزیک بودمو طبق معمول گرفته بودم خابیده بودم که یدفه دبیر سر من داد زد که نا خداگاه صدایی دلنشین ازش خارج شد نمیدونم چرا بعدش منو انداخت بیرون.
ولی خدایی خیلی خندیدیم.


یه معاون داریم تو مدرسه مون...اصلا عجیـــــــــــــــــب...داریم تو کلاس مسئله فیزیک حل می کنیم یهو درو با لگد باز میکنه میاد تو بعد یه لبخند ملیـــــح به معلم می زنه و میگه :شرمنده بی احترامیه...
حالا جالبیش اینجاس که کار هر روزشه!!!!اون وقت ما تا روزی بیستو هفت بار به مدیر،معاون و... سلام ندیم انضباطمونو همین معاونمون از پونزده میذاره...


توی ماه رمضان امسال که خونه عمو همه فکو فامیل ها جمع بودیم پدر بزرگ بنده رفت دسشویی بعد از اینکه اومد خونه یک دفعه جلوی جمع شلوارشوکشید پایین همه با تعجب نگاه کردن نگو اومده شلوار دومی رو بکشه پایین هر دوتاشو کشیده....اصن دیگه وضعی نموند...ینی داشتیم در و پنجررو گاز میزدیما


اقا همین دیشب داشتم با وسایل حمل و نقل عمومی میرفتم سمت خونه خسته و داغون
یکی از معلمای سابقو دیدم
خیلی با کلاس و مودب و اینا داشتم باهاش صحبت می کردم یهو برگشت گفت: شما خوابت نمیاد؟
من: چرا
معلمم: من که دارم میمیرم واسه خواب با اجازه یه ذره میخوابم
منم خیلی شیک و مجلسی گفتم خواهش می کنم بفرمایید بمیریدo_O
خدا سر گرگ بیابون نیاره داشتم از خجالت می مردم افق مفق هم در دسترس نبود برم محو بشم اصن یه وضی بودا


اغا امروز تو کلاس بودیم دیدم یکی از بچه ها شدیدا عصبانیه بعد به دوتا از بچه هاگفتم نگاش کنید خون بزنید کاردش در نمیاد یهویی کلاس منفجر شد قیافه من @@ خونSad((((((( کاردSmile))))))))))) دوست عصبانیم:[[[[[[[[[[[ وبچه ها:oooooooo


دیشب اینترنتم قطع شد زنگ زدم پشتیبان. تلفن گویا گفت شما نفر 7 هستین. زمان تقریبی انتظار 3 دقیقه . اهنگ هم میذاشت. با صدای داد یه خانمی که هی میگفت الو الو ...مشکلتون چیه از خواب بیدار شدم. گفتم چیزی نیست adsl ام قطعه . گفت 5 دقیقه ای میشه منتظرم خر و پفت قطع بشه . سریع گوشی را گذاشتم...
پاسخ
 سپاس شده توسط Ⓐⓗⓜⓐⓓ Ⓡⓔⓩⓐ ، امیرحسین خفن ، ƒяσzєη ℓσνє ، نازنين خوشگله انجمن ، Samaneh77 ، しíþ ßしâçk
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
خاطرات خنده دار - shawkila - 29-11-2013، 14:41


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان