02-12-2013، 16:16
یادته گفتی به شرافتم قسم تنهات نمیزارم؟
حالا شرافتت پیش من گرو مونده !
با عشق جدیدت چیکار میکنی بی شرف ؟؟؟
دلخوش از آنیم که حج میرویم!!
غافل از آنیم که کج میرویم.....!!
کعبه به دیدار خدا میرویم...؟؟؟
او که همینجاست....کجا میرویم!؟
حج بخدا جز به دل پاک نیست....
شستن غم از دل غمناک نیست...
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هر که علی گفت که درویش نیست.....
صبح به صبح در پی مکر و فریب......
شب همه شب گریه و امن یجیب...!!؟؟
غافل از آنیم که کج میرویم.....!!
کعبه به دیدار خدا میرویم...؟؟؟
او که همینجاست....کجا میرویم!؟
حج بخدا جز به دل پاک نیست....
شستن غم از دل غمناک نیست...
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هر که علی گفت که درویش نیست.....
صبح به صبح در پی مکر و فریب......
شب همه شب گریه و امن یجیب...!!؟؟
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم...
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم...
ببینمت .
. .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چی بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
. .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چی بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
درود بر کسانی که :
از پاکیشان دوستی آغاز می شود؛
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد؛
و از وفایشان دوستی پایانی ندارد ...
از پاکیشان دوستی آغاز می شود؛
از صداقتشان دوستی ادامه می یابد؛
و از وفایشان دوستی پایانی ندارد ...
بعضی
ها گریه نمی کنند...
اما
از چشم هایشان معلوم است...
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته!!!
ها گریه نمی کنند...
اما
از چشم هایشان معلوم است...
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته!!!
هر
چقدر
عطرت را عوض کنی
باز هم تنت …
بوی کثیفِ خیانت می دهد
عزیزِ لعنتی ام
سلام روزگار ...
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
چقدر
عطرت را عوض کنی
باز هم تنت …
بوی کثیفِ خیانت می دهد
عزیزِ لعنتی ام
سلام روزگار ...
چه میکنی با نامردی مردمان ...
من هم ...
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را ...
چسب میزنم ...
راستی این دل ...
دل می شود ؟
نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم!
نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.
نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.
نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.
نمی دانم من در حق عشقم خیانت کردم یا او.
او قدر ندانست یا من, نمی دانم.....
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است, دل کندن آسان نیست.
نمی دانم خدا به ما "دل" داد تا از دنیا ببریم یا دنیا رو داد تا دل بکنیم
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
سه تا زن توی تصادفی کشته شدن و سه تاشون رفتن بهشت!
دمِ درِ بهشت مامور نگهبان گفت:
شما آزادید هر کاری بکنید ، تنها قانون اینجا اینه که : روی اردک ها پا نذارین!
زنها قبول کردن و رفتن توی بهشت.
خیلی زیبا و سرسبز بود ولی همه جا پر از اردک بود!
همونجا اولین زن پاش رفت روی یه اردک و ازدک له شد...
مامور نگهبان همون لحظه همراه با یه مرد خیلی بدقیافه اومد و گفت :
تو قانون رو نقض کردی و برای تنبیهت باید تا
ابد با این مرد بمونی ...
فردا اون روز ، زن دوم پاش رفت روی اردک و مامور نگهبان سریع اومد و همراهش یه مرد زشت دیگه بود و گفت :
توام قانون رو نقض کردی و باید تا ابد با این مرد بمونی برای تنبیه ...
زن سوم که اینا رو دیده بود خیلی ترسید و حواسشو جمع کرد که پاشو روی اردک ها نذاره!
چند ماه همینجوری گذشت که یه روز نگهبان با یه مرد فوق العاده خوش تیپ و زیبا اومد!نگهبان رو به زن کرد و گفت : شما باید تا ابد پیش همدیگه بمونید ...
زن که توی عمرش همچین مردی ندیده بود با ذوق از مرده پرسید :
واااای من نمیدونم چیکار کردم که پاداشم تو هستی ..!
مرده گفت : منم چیزی نمیدونم ! فقط میدونم که یه اردک رو له کردم ..!
دمِ درِ بهشت مامور نگهبان گفت:
شما آزادید هر کاری بکنید ، تنها قانون اینجا اینه که : روی اردک ها پا نذارین!
زنها قبول کردن و رفتن توی بهشت.
خیلی زیبا و سرسبز بود ولی همه جا پر از اردک بود!
همونجا اولین زن پاش رفت روی یه اردک و ازدک له شد...
مامور نگهبان همون لحظه همراه با یه مرد خیلی بدقیافه اومد و گفت :
تو قانون رو نقض کردی و برای تنبیهت باید تا
ابد با این مرد بمونی ...
فردا اون روز ، زن دوم پاش رفت روی اردک و مامور نگهبان سریع اومد و همراهش یه مرد زشت دیگه بود و گفت :
توام قانون رو نقض کردی و باید تا ابد با این مرد بمونی برای تنبیه ...
زن سوم که اینا رو دیده بود خیلی ترسید و حواسشو جمع کرد که پاشو روی اردک ها نذاره!
چند ماه همینجوری گذشت که یه روز نگهبان با یه مرد فوق العاده خوش تیپ و زیبا اومد!نگهبان رو به زن کرد و گفت : شما باید تا ابد پیش همدیگه بمونید ...
زن که توی عمرش همچین مردی ندیده بود با ذوق از مرده پرسید :
واااای من نمیدونم چیکار کردم که پاداشم تو هستی ..!
مرده گفت : منم چیزی نمیدونم ! فقط میدونم که یه اردک رو له کردم ..!

آن روز که
سقف خانه ها چوبی بود
سقف خانه ها چوبی بود
گفتارو عمل درهمه جاخوبی بود
امروز بنای خانه ها سنگ شده
دلها همه با بنا هماهنگ شده
روز را خورشید میسازد و روزگار را ما
ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق
پس روزگار را عاشقانه بساز و عشق را عاقلانه
نطر وسپاس نمخوام فقط پیام بدید

ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق
پس روزگار را عاشقانه بساز و عشق را عاقلانه
نطر وسپاس نمخوام فقط پیام بدید

