موضوع انشا : خوش بختی …
به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب مادرت بتپد …
پایان !!!

تنت قدمگاه آغاز بودنم شد !
آغوشت بهشت من است “مادر” …
.
به سلامتی اونایی که حاضرن سرطان بگیرن ولی یه بار دیگه دستای مادراشونو روی پیشونیشون حس کنن !

شناسنامه رو بی خیال !
محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
به سلامتی اونی که وقتی از مدرسه میومدم خونه میگفت از صبح تا حالا برات ۱۰۰۰تا صلوات فرستادم تا امتحانتو ۲۰ بشی …


اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر … ( حسرتش همیشه به دلم می مونه )

مهم نیست در چه سنی باشم ، هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم : مامان بیا نگاه کن !

یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست فردایی در کار هست یا نه ؟
اون روز روزیه که مادرت پیشت نیست …

به نام خدا
خوش بختی یعنی قلب مادرت بتپد …
پایان !!!

تنت قدمگاه آغاز بودنم شد !
آغوشت بهشت من است “مادر” …
.

به سلامتی اونایی که حاضرن سرطان بگیرن ولی یه بار دیگه دستای مادراشونو روی پیشونیشون حس کنن !

شناسنامه رو بی خیال !
محلِ تولد من ، آغوش گرم و پر محبت توئه مـــــادر …
به سلامتی اونی که وقتی از مدرسه میومدم خونه میگفت از صبح تا حالا برات ۱۰۰۰تا صلوات فرستادم تا امتحانتو ۲۰ بشی …


اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر … ( حسرتش همیشه به دلم می مونه )

مهم نیست در چه سنی باشم ، هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم : مامان بیا نگاه کن !

یه روزی میاد که بعدش دیگه مهم نیست فردایی در کار هست یا نه ؟
اون روز روزیه که مادرت پیشت نیست …


