اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سیاوش

#1
سیاوش در برابر ویلای عمو منصور توقف کرد و از اتومبیل پیاده شد. در نیمه باز بود و او بدون هیچ سر و صدایی وارد ویلا شد.همان طور که به سمت ساختمان می رفت در دور دست و آن سوی باغ،چشمش به پریوش خورد که سوار بر اسبش مشغول تمرین بود.همانجا ایستاد و به او چشم دوخت که موهای خرمایی رنگ بلندش در زیر تابش نور خورشید زیباتر ازهمیشه به نظر می رسید. احساس کرد که واقعا دوستش دارد،اما نه به خاطر حرف پدر و مادرهایشان.
او عمیقا عاشق پریوش بود .عاشق دختر مهربان و ساده عمو منصور و خاله پریچهر که در نظرش لجبازترین و مغرورترین دختر روی کره زمین بود. اما سیاوش او را با همان غرور و زود رنجی خاص خودش دوست داشت.
آندو از سالها پیش به نام هم و برای هم بودند. در حقیقت از هنگام تولد پریوش و زمانی که سیاوش تنها سه سال داشت مسعود برادر زاده اش را عروس خود خوانده و ناف دخترک تازه تولد یافته را به نام سیاوش بریده بودند.آندو بارها این قصه را از زبان بزرگترهایشان شنیده، اما از کنارش بی توجه گذشته بودند و امروز سیاوش در سن نوزده سالگی حس می کرد که دیگر علاقه اش به پریوش همچون گذشته نیست.
اکنون با تمام وجود احساس می کرد که عاشق این دختر لجوج و خودخواه است و با جان و دل دوستش دارد. اگر چه اکثر مواقع با هم بحث و دعوا می کردند،ولی در برابر دیگر دخترها و پسرهای فامیل از یکدیگر حمایت می کردند.
خوب داری دختر منو دید می زنی ها؟
سر به عقب برگرداند و با دیدن عمو گفت:
سلام عمو جون،حالتون چطوره؟
سپس لبخندی زد و در پاسخ به کنایه عمو گفت:
چشامو درویش کرده بودم.
پس چرا اینجا وایسادی؟
داشتم تمرین پریوشو تماشا می کردم.
داره خودشو می کشه تا به مهارت تو برسه، دختر من خیلی حسوده،دلش نمی خواد از کسی عقب باشه.
خیلی پیشرفت کرده.
بیا بریم تو.
و سپس هر دو از پله ها بالا رفتند.پریماه با دیدن سیاوش و منصور از جا برخاست و سلام کرد. منصور پاسخش را داد و پرسید:
حال دختر ماهم چطوره؟
سیاوش هم با اوسلام و احوالپرسی کرد و سپس پرسید:
پس خاله کجاست؟
در همین لحظه پریچهر با سینی چای از اشپزخانه خارج شد و منصور با دیدن او گفت:
سلام بر یار قدیمی و همیشه همراه من!
سیاوش به پشت سر نگاهی انداخت وگفت:
سلام خاله جون.
سلام عزیزم خوش اومدی.
پریچهر گونه خواهر زاده اش را بوسید و گفت:
خواهرم چطوره؟ مسعود؟ستاره؟سینا؟
همه شون خوبن خاله جون.می خوام یه سر برم پیش پریوش.
با این حرف، گل لبخند بر لب هر سه نفر انها شکفت. پریچهر با خوشحالی پرسید:
می خوای باهاش اشتی کنی؟
سیاوش لبخندی زد و گفت:
خب ،بالاخره یکی باید کوتاه بیاد. ما که قهر نکردیم.من می خواستم ازش دفاع کنم ،ولی پریوش فکر کرد من اونو ضعیف تصور کردم، به همین علت ازم دلخور شد.شاید حق با اونه. حالا می خوام از دلش در آرم.


پریوش را در باغ یافت که روی یکی از پله ها نشسته بود. جلو رفت و پشت سرش ایستاد و سلام کرد. پریوش سر به عقب برگرداند و با دیدن او، با تعجب نگاهش کرد. تا به حال سابقه نداشت که انها اینگونه با هم اشتی کنند .معمولا پس از بحثهایشان که به قهر و دلخوری پریوش می انجامید و در اکثر اوقات نیز حق با سیاوش بود،آنها سراغ همدیگر را نمی گرفتند تا این که در جمع فامیل با هم روبرو می شدند.
اما این بار سیاوش در کمال ناباوری او به سراغش آمده بود و سلام می کرد.
چیه؟نمی خوای جواب سلاممو بدی؟
پریوش سر به زیر انداخت و گفت:
سلام. کی اومدی؟
نیم ساعتی می شه. تمرینتو دیدم. خیلی پیشرفت کردی.
من هیچ وقت به مهارت تو نمی رسم. تو فوق العا ده ای سیاوش!
هیچ وقت ازم تعریف نکرده بودی. فکر می کنم این اولین بار باشه.
پریوش نگاه نافذش را به چشمان سیاه او دوخت و با ناراحتی پرسید:
تو فکر می کنی من یه دختر بی احساس و خودخواهم؟
سیاوش به علامت اعتراض دستهایش را بلند کرد و گفت:
نه... نه...اصلا منظورم این نبود. تو همیشه فکر می کنی که من بهت کنایه می زنم.
پریوش دستهایش را زیر چانه اش زد و گفت:
این طور نیست سیاوش،تو همیشه بهتر از دیگران منو می فهمی و درکم می کنی،اما وقتی بهم امر و نهی می کنی، یا ازم ایراد می گیری، عصبانی میشم و احساس می کنم آزادیمو از دست داده ام.

اما من دوست دارم تو بهترین باشی.حرفام همه اش از سر دلسوزیه،فقط همین.
وقتی در برابر مامان ازم حمایت می کنی. وقتی سعی می کنی روی گناهام سرپوش بذاری، من احساس حقارت می کنم. احساس می کنم دارم خرد می شم. تو همیشه دوست داری عقایدتو به من تحمیل کنی .دلت می خواد با گرفتن دستم ثابت کنی که از من بهتر و قویتری.
پریوش من هیچ وقت نخواستم که تو رو کوچیک کنم. من از غرور تو خوشم میاد، اما دوست ندارم سرزنش بشی. من هیچ وقت نمی تونم ببینم که یکی داره سرزنشت می کنه و ساکت باشم و کاری نکنم حتی اگه تو گناهکارترین موجود عالم باشی.
پریوش چشمان دریایی پرتلاطمش را به او دوخت و گفت:
توبا همیشه فرق کردی، یه جور دیگه حرف می زنی،با احساس و مهربون.
سیاوش لبخندی زد و گفت:
این تویی که نسبت به همیشه آرومتر شدی و به حرفام بهتر گوش می دی.
اوضاع دانشگاه چطوره؟
خوبه، تو با درس و مشقات چه کار می کنی؟
اوضاع زیاد بر وفق مراد نیست.
اگه بگم تو امسال نسبت به سالای گذشته کم کار شدی دل به درس نمی دی، ناراحت نمی شی؟ فکر نمی کنی بازم ازت ایراد می گیرم و می خوام بهت امر و نهی کنم؟


پریوش سر به زیر انداخت و گفت:
از درس خوندن خسته شده ام،خیلی کسلم. نمی دونم چه مرگمه،اصلا دل و دماغ درس خوندن ندارم. اگه به خاطر مامان و بابا نبود دیگه مدرسه نمی رفتم.
سیاوش با تعجب به او نگریست و گفت:
این حرفا از تو بعیده پریوش. تو چت شده؟
پریوش به علامت ندانستن شانه ای بالا انداخت و گفت:
نمی دونم ... نمی دونم، حتی مامانم متوجه تغییر اخلاق من شده.میگه من و ستاره هر دو در یه شرایط قرار داریم پس چرا اون شاداب و سرحاله،اما من توی عالم خودم غرقم؟
لحظه ای مکث کرد و با کشیدن نفس عمیقی ادامه داد:
این نظر مامانه. اما به عقیده خودم بین من و ستاره فاصله زیاده.اون کامیارو داره،واسه آینده اش هدف داره و می دونه بعد از اینکه دیپلمشو گرفت کامیارم درسشو تموم میکنه و با هم عروسی می کنن.اما من چی؟ دلمو به چی خوش کنم؟من از آینده می ترسم،چون هدفی ندارم.از این جور زندگی کردن بیزارم. برای چی باید بدون هدف و دلخوشی زندگی کنم؟
یعنی تو در زندگیت هیچ دلخوشی نداری؟

من از عشق می ترسم سیاوش. من ... دختر بی احساسی نیستم. اما می ترسم عاشق بشم. دنیای عشق هزار رنگه،هزار تا پیچ و خم داره،وقتی یکنفر عاشق می شه باید جونشو بذاره توی این راه.
و بعد سری تکان داد و گفت:
من دختر عجیبی ام ،نه؟ دیونه شده ام سیاوش.
تو خیلی ناامیدی پری،توی زندگی تو چی گذشته؟
و بعد در حالی که حسادتی غریب سراپایش را گرفته بود، به او چشم دوخت و با هیجان وافر پرسید:
تو عاشق بودی؟ کسی بهت نارو زده؟
پریوش به علامت نفی سر تکان داد و گفت:
نه ... نه، اما از همین می ترسم. می ترسم عاشق یکی بشم اونوقت طرف بهم نارو بزنه.
سیاوش متاثر از شنیدن این سخنان با مهربانی گفت:
پریوش! من هیچوقت تنهات نمی ذارم. نمی ذارم حتی یه لحظه به تو سخت بگذره و فکر کنی بی پناه موندی. روی من حساب کن. باشه؟
پریوش دلگرم از حمایت او لبخندی زد و گفت:
متشکرم سیاوش. من تو رو مثل پیمان دوست دارم. می دونم که می تونم مثل برادرم به تو تکیه کنم. تو هم منو به خاطر یکدندگی ها و خودخواهی هام می بخشی نه؟
سیاوش تبسمی کرد و گفت:
تو در عین لجبازی، خوش قلب ترین دختر دنیایی.

با بلند شدن صدای زنگ آپارتمان کامیار ، بهرام گفت:
اینم سیاوش.
لحظاتی بعد سیاوش وارد آپارتمان شد و در برابر نگاههای معترض آنها سلام کرد .بهرام پرسید:
هیچ معلومه تو کجایی؟
معذرت می خوام.
حمید از سیاوش پرسید:
چته؟ دل و دماغ نداری؟
سیاوش دستهایش را پشت سرش حلقه کرد و گفت:
حالم خوش نیست.
بهرام پوزخندی زد و گفت:
من بیچاره دیدن نسرینو به خودم حروم کردم و دعوت عمه جونمو رد کردم که بیام اینجا جناب مهندس باهامون ریاضی کار کنه، اونوقت این آقا ناخوشی شو واسه ما آورده.
سیاوش با التماس گفت:
بهرام! خواهش می کنم.
در حین صرف ناهار، کامیار نگاهی دقیق به چهره درهم سیاوش انداخت و گفت:
حالا جدا اتفاقی افتاده سیاوش؟ خیلی تو فکری!
سیاوش سری تکان داد و گفت:
رفته بودم خونه خاله.
با پریوش حرف زدی؟
آره
زندگــی ...
به من آموخــــت...
همیشه منتظر حمله ی ....
احتمالیه کسی باشم ..........
که به او...
محبت فراوان کــــــــــردم............
:499:
پاسخ
 سپاس شده توسط *larmes de Feu* ، benyamin ، pink devil ، ♥گل یخ ♥ ، cute flower ، Albert wesker ، ...Sara SHZ... ، Hamidreza76 ، FARID.SHOMPET ، L.A.78 ، aCrimoniouSs
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 17-06-2012، 19:37
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 17-06-2012، 20:04
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 17-06-2012، 20:34
RE: سیاوش - pink devil - 17-06-2012، 20:51
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 17-06-2012، 21:00
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 18-06-2012، 19:17
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 19-06-2012، 11:44
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 22-06-2012، 13:01
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 22-06-2012، 21:33
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 23-06-2012، 12:09
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 23-06-2012، 14:24
RE: سیاوش - ♥ Sky Princess♥ - 07-07-2012، 21:17
RE: سیاوش - pink devil - 07-07-2012، 21:25
RE: سیاوش - D-: - 26-07-2013، 7:04
RE: سیاوش - aCrimoniouSs - 07-08-2013، 18:11


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان