اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک نگاه=========خیانت

#1
Heart 
[rtl]یکروز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند[/rtl]

[rtl]جلویویترین یک مغازه می ایستند[/rtl]

[rtl]دختر:وایچه پالتوی زیبایی[/rtl]

[rtl]پسر:عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟[/rtl]

[rtl] وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحانمیکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده[/rtl]

[rtl]پسر:ببخشید قیمت این پالتو چنده؟[/rtl]

[rtl]فروشنده:360هزار تومان[/rtl]

[rtl]پسر:
باشه میخرمش
[/rtl]

[rtl]دختر:آروممیگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟[/rtl]

[rtl]پسر:پساندازه 1ساله ام هست نگران نباش[/rtl]

[rtl]چشماندختر از شدت خوشحالی برق میزند[/rtl]

[rtl]دختر:ولیتو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری[/rtl]

[rtl]پسرجوان رو به دختر بر میگرده و میگه:[/rtl]

[rtl]مهمنیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم[/rtl]

[rtl]بعد
از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن
[/rtl]

[rtl]پسر:عزیزممن رو دوست داری؟[/rtl]

[rtl]دختر:
آره
[/rtl]

[rtl]پسر:
چقدر؟
[/rtl]

[rtl]دختر:
خیلی
[/rtl]

[rtl]پسر:یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟[/rtl]

[rtl]دختر:خوب معلومه نه[/rtl]

[rtl]یکفالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم[/rtl]

[rtl]دست
دختر را میگیرد
[/rtl]

[rtl]فالگیر:بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق[/rtl]

[rtl]چشمانپسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند[/rtl]

[rtl]فالگیر:عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی[/rtl]

[rtl]دخترناگهان دست و پایش را گم میکند[/rtl]

[rtl]پسر
وا میرود
[/rtl]

[rtl]دختردستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد[/rtl]

[rtl]چشمانپسر پر از اشک میشود[/rtl]

[rtl]روبه دختر می ایستدو میگویید :[/rtl]

[rtl]اورا میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم[/rtl]

[rtl]دختر
سرش را پایین می اندازد 
[/rtl]

[rtl]پسر:تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی[/rtl]

[rtl]ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزیمیخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟[/rtl]

[rtl]دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را باخود نبرد[/rtl]




[rtl]cryingcryingcryingامیدوارم شمااینطوری نباشین
[/rtl]
پاسخ
 سپاس شده توسط sara1112 ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، حقوقدان انجمن ، نفس. ، نيوشا22 ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، ♥ فرشته 87♥
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
یک نگاه=========خیانت - zhr16 - 25-12-2013، 18:07


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان