04-01-2014، 9:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-01-2014، 9:45، توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ.)
واســـ این که پست نزنم همینجـــآدوباره گذاشتمـــ
یڪ پاڪــــت سیــــگار ..
وבڪــــا به مقدار لازم ..
یــــه בلِ پــــر ..
اینجا شـروع ماجــراست
انتهایش را خـבا هم نمیـבانـב !
به سلامتــــے !

خیره به دود سیگارم
نقش خاطره میزند ، خاطره هایی که دود می شوند.
مانند یک فیلم قدیمی
سپید و سیاه ، در حرکت ، اما بی صدا
مانند قلبم ...

از عمرم می کاهد !؟
مگر تو عمر مرا می دانی که با آن محاسبه می کنی !؟
کسی نمی داند ، شاید همین فردا من نیز خاموش شوم !!!!!
سیگار دود می کنم تا یادم بماند
من احمق
بیشتر از این ریه های سوخته ام دوستش داشتم

سیگــارو ڪـ ترڪــ ڪرבه بـاشـے
یـﮧ گوشـه میشینــے
و اَز روزگــار میڪشـے ..

مـے گـویـَند سیگـآر بــِﮧ آدَم آرامـِش مـ ـےدَهــَد
لـآمـَصبـ
دَر حَ ـد یکـ نَـפֿ سیـگـار هَـم نَبـودے دَستـ مَـریـزآد دِلـَم بـا اـیـטּ اِنتخـ ـآبـَتـ

به سراغ من اگر مي اييد
پشت دود غليظ
سيگارم
شده ام پنهان
نرم و اهسته بياييد
مرا با او خلوتي است نهان...

از نگـآه سرد توست کـ ه؛
سیگـآر رآ ,
بـآ سیگـآر ,
آتـَش مـی زنم .. !

میدانستم تو سیــــــــــــگار نمیکشی !ازم پرسید سیــــــــــگار رو تـــــــــــــرک کردی ؟!!
گفتم نه ؛ کبریت رو تـــــــــــــرک کردم ...
سیــــــــــــــگار رو با سیـــــــــــــــگار روشن میکنم

کاش گاهی مرد بودم…
می شد تنهاییم را به خیابان بیاورم
سیگاری دود کنم و نگران نگاه های مردم نباشم
کاش گاهی مرد بودم…
می شد شادی ام را به کوچه ها بریزم با صدای بلند بخندم و هیچ ماشینی برای سوار کردنم ترمز نکند!
کاش…

دود سیگار کفاف نمی کند رفیق...
قلیان را بار کن که ناگفته هایم زیاد است....

نیکوتین سیگار..
آدم ها را جذب نمیکند...!!
آدم ها به دود سیگار معتاد می شوند...!!
خیره می شوند به دود و غرق در خاطرات...
آدم ها معتاد خاطرات می شوند . . .
سیگاریم کرد با رفتنش...او ک ب قلیان کشیدنم گیر میداد...

+ سیگـــــارِ دستـــِت ؟
- آره !
+ گفتــه بـــودی نمیکــِشــی
- گفتــِه بـــودی نمیـــری !

سیگارم ...
تفَکُری کوتاه میانِ دو لَبم ... رویایِ هَم آغوشیِ دِگَر دَر ذِهنَم ...
پاکَت تَمام شُد و مَن ... هَنــوز دَر شِناختِ تو کَج فَهمَم ...

يکـ فنجاטּ قهوه تلخ يکـ پاكت سيگار ..
نـﮧ قهوه اش سرحالم ميكند نـﮧ سيگار ارامم ..
با رفتنت چه زخمے بر مـטּ زدے كـﮧ
هيچ چيز دوايش نمے كند...

همه را خطا زدم …
پاکت بعدی ، خشابی دیگر …

گاهی دوست دارم بدون پک زدن ، فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد ...
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من ؛
شاید آخر قانع شدم!
وבڪــــا به مقدار لازم ..
یــــه בلِ پــــر ..
اینجا شـروع ماجــراست
انتهایش را خـבا هم نمیـבانـב !
به سلامتــــے !

خیره به دود سیگارم
نقش خاطره میزند ، خاطره هایی که دود می شوند.
مانند یک فیلم قدیمی
سپید و سیاه ، در حرکت ، اما بی صدا
مانند قلبم ...
از عمرم می کاهد !؟
مگر تو عمر مرا می دانی که با آن محاسبه می کنی !؟
کسی نمی داند ، شاید همین فردا من نیز خاموش شوم !!!!!
سیگار دود می کنم تا یادم بماند
من احمق
بیشتر از این ریه های سوخته ام دوستش داشتم

سیگــارو ڪـ ترڪــ ڪرבه بـاشـے
یـﮧ گوشـه میشینــے
و اَز روزگــار میڪشـے ..

مـے گـویـَند سیگـآر بــِﮧ آدَم آرامـِش مـ ـےدَهــَد
لـآمـَصبـ
دَر حَ ـد یکـ نَـפֿ سیـگـار هَـم نَبـودے دَستـ مَـریـزآد دِلـَم بـا اـیـטּ اِنتخـ ـآبـَتـ

به سراغ من اگر مي اييد
پشت دود غليظ
سيگارم
شده ام پنهان
نرم و اهسته بياييد
مرا با او خلوتي است نهان...
از نگـآه سرد توست کـ ه؛
سیگـآر رآ ,
بـآ سیگـآر ,
آتـَش مـی زنم .. !

میدانستم تو سیــــــــــــگار نمیکشی !ازم پرسید سیــــــــــگار رو تـــــــــــــرک کردی ؟!!
گفتم نه ؛ کبریت رو تـــــــــــــرک کردم ...
سیــــــــــــــگار رو با سیـــــــــــــــگار روشن میکنم

کاش گاهی مرد بودم…
می شد تنهاییم را به خیابان بیاورم
سیگاری دود کنم و نگران نگاه های مردم نباشم
کاش گاهی مرد بودم…
می شد شادی ام را به کوچه ها بریزم با صدای بلند بخندم و هیچ ماشینی برای سوار کردنم ترمز نکند!
کاش…

دود سیگار کفاف نمی کند رفیق...
قلیان را بار کن که ناگفته هایم زیاد است....

نیکوتین سیگار..
آدم ها را جذب نمیکند...!!
آدم ها به دود سیگار معتاد می شوند...!!
خیره می شوند به دود و غرق در خاطرات...
آدم ها معتاد خاطرات می شوند . . .
سیگاریم کرد با رفتنش...او ک ب قلیان کشیدنم گیر میداد...

+ سیگـــــارِ دستـــِت ؟
- آره !
+ گفتــه بـــودی نمیکــِشــی
- گفتــِه بـــودی نمیـــری !
سیگارم ...
تفَکُری کوتاه میانِ دو لَبم ... رویایِ هَم آغوشیِ دِگَر دَر ذِهنَم ...
پاکَت تَمام شُد و مَن ... هَنــوز دَر شِناختِ تو کَج فَهمَم ...

يکـ فنجاטּ قهوه تلخ يکـ پاكت سيگار ..
نـﮧ قهوه اش سرحالم ميكند نـﮧ سيگار ارامم ..
با رفتنت چه زخمے بر مـטּ زدے كـﮧ
هيچ چيز دوايش نمے كند...
همه را خطا زدم …
پاکت بعدی ، خشابی دیگر …

گاهی دوست دارم بدون پک زدن ، فقط بنشینم و نگاه کنم که سیگارم چگونه میسوزد ...
شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من ؛
شاید آخر قانع شدم!