اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه گدای احمق

#1
بینوایی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی طلا بود و دیگری از نقره. اما او همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد! داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا و نقره به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب میکرد مردم او را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند. تا اینکه مرد مهربانی از راه رس...ید و از اینکه او را آن طور دست می انداختند ناراحت شد. او را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند. گدا پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست اما اگر سکه طلا را بردارم دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم! شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردم! بدان که اگر کاری میکنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که مردم تو را احمق پندارند!
روزگاری شده است که شیطان فریاد میزند : آدم بیاورید سجده خواهم کرد!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط paniz ، houman ، saye _ h ، aCrimoniouSs ، னιSs~டεனσή ، GHASEM ، fat.k ، any body ، ★☆❤❤❤angel_love❤❤❤★☆ ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، ❤уαѕαмιη❤
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان کوتاه گدای احمق - •¤✿¤•-atena2fan-•¤✿¤• - 08-12-2011، 11:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart جمله های کوتاه و قشنگ
  ۱۰ مدل موی کوتاه که ده سال از سن تان کم می کند!همراه فیلم آموزش کوتاهی مو
  داستان کوتاه عاشقانه
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  پای راست شما احمق است، باور نمی کنید؟ پس این تست را انجام دهید!!؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان