25-01-2014، 14:25
چمدان را بستم
و گذشتم از شب
دلم از غربت پر .
و نگاهم
گمشده لای شب بوها...
دیگر بینا نیستم...
و نمی بینم من ،
كه گذشته رفته .
و دلم میسوزد و هنوز از غربت لبریز است
چمدانم خالی، دلم اما خالی نیست
چمدان را بردم ، دلم از غربت پر
و گذشته رفته
جای او بَد خالی است...
و گذشتم از شب
دلم از غربت پر .
و نگاهم
گمشده لای شب بوها...
دیگر بینا نیستم...
و نمی بینم من ،
كه گذشته رفته .
و دلم میسوزد و هنوز از غربت لبریز است
چمدانم خالی، دلم اما خالی نیست
چمدان را بردم ، دلم از غربت پر
و گذشته رفته
جای او بَد خالی است...