06-02-2014، 12:46
زندگـی بدون لـویی به درخـتـی می ماند بـدون شکوفـه و مـیـوه
زنـدگی بـدون لـویی بـه گـل هـایی می مـانـد بدون رایـحه و بـه میـوه هایی کــه هـسـتـه ندارند...
فـاطـی لـویی و عـشـق یـک روحـنـد در سـه بـدن که نـه از یکدیگـر جـدا میشوند و نه تـغـییـر میکنند...
جـان خـاکـی مـن کـه اشـتـیـاق پـنـهـان به پـسـرک پـاسـتیل فـروش دارد
گـاه گـاه برای پـاستیل از آن دور میشوند و بـرای هـدفـی بـی ارزش از آن جـدا می افتد
با وجـود این روح مـن در دستان امـن لـویی اقـامت دارند
تـا زمـانـی که مـامی گرامی والنور از راه برسند و مـن از خـواب شـیـرین برخـیزم...
فـاطی تاملینسون-__-
زنـدگی بـدون لـویی بـه گـل هـایی می مـانـد بدون رایـحه و بـه میـوه هایی کــه هـسـتـه ندارند...
فـاطـی لـویی و عـشـق یـک روحـنـد در سـه بـدن که نـه از یکدیگـر جـدا میشوند و نه تـغـییـر میکنند...
جـان خـاکـی مـن کـه اشـتـیـاق پـنـهـان به پـسـرک پـاسـتیل فـروش دارد
گـاه گـاه برای پـاستیل از آن دور میشوند و بـرای هـدفـی بـی ارزش از آن جـدا می افتد
با وجـود این روح مـن در دستان امـن لـویی اقـامت دارند
تـا زمـانـی که مـامی گرامی والنور از راه برسند و مـن از خـواب شـیـرین برخـیزم...
فـاطی تاملینسون-__-