02-07-2012، 12:05
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-07-2012، 12:06، توسط frozen✘girl.)
پس بگیر ...عشق را از من !
سال هاست که رفته ای ...
دقیقه های نبودنت را می گویم
پیر شده ام پا به پای پنجره هایی
که پشت تمام آن ها
تو ایستاده ای ...
و من بارها به خیال دست های تو
برای هر شاخه درختی
که در نوازش باد تکان می خورد
دست تکان داده ام و
برای هر قاصدکی که بر شانه ام می نشیند
بوسه ای فرستاده ام ...
باز نخواهی گشت می دانم
اما ...دیوانه ام نکن !
پس بگیر ...
تصویرت را از پنجره ها
نامت را از شیشه های مه گرفته ی تنفسِ من
خاطراتت را از تمام نیمکت های باران خورده
و عشق را از من !
باران که می بارد
یادی از چشم های خیس من کن ...
که بی چتر و تکیه گاه
به یاد زخمی سخت ...
مثل گنجشکی سرما زده
گوشه ای تنها ...
بر خود می لرزد ...
سال هاست که رفته ای ...
دقیقه های نبودنت را می گویم
پیر شده ام پا به پای پنجره هایی
که پشت تمام آن ها
تو ایستاده ای ...
و من بارها به خیال دست های تو
برای هر شاخه درختی
که در نوازش باد تکان می خورد
دست تکان داده ام و
برای هر قاصدکی که بر شانه ام می نشیند
بوسه ای فرستاده ام ...
باز نخواهی گشت می دانم
اما ...دیوانه ام نکن !
پس بگیر ...
تصویرت را از پنجره ها
نامت را از شیشه های مه گرفته ی تنفسِ من
خاطراتت را از تمام نیمکت های باران خورده
و عشق را از من !
باران که می بارد
یادی از چشم های خیس من کن ...
که بی چتر و تکیه گاه
به یاد زخمی سخت ...
مثل گنجشکی سرما زده
گوشه ای تنها ...
بر خود می لرزد ...