04-07-2012، 12:28
شاید برای تازه شدن دیر نیست . . .
کویرم
آنقدر کویرم که دریا در نگاهم تبخیر می شود
آفتابی تفدیده در سینه ام نفس می کشد
و اشتیاقی به وسعت دیدار
مسافرم
آنقدر مسافرم که تمام جاده های دنیا،
در زیر لحن قدمهایم سکوت می کنند
کوله بارم پر از شعرهای توست
نگاه عاشقت را برمی دارم
و برای تو صدای گرمم را جا می گذارم
دعایت را بدرقه راهم کن
حلالم کن
ای صمیمی
ای قدیمی ترین حادثه خوب ، در دوردست آشنا
کویرم
به ملاقات اقیانوس می روم
تا آنسوی پرچین سیراب شدن از عشق
برایت «باران» هدیه می آورم ،
با ابرهایی از جنس خدا
بعد از این
می توانی از من بپرسی
خانه دوست کجاست ...
ای صمیمی
ای قدیمی
حلالم کن.
کویرم
آنقدر کویرم که دریا در نگاهم تبخیر می شود
آفتابی تفدیده در سینه ام نفس می کشد
و اشتیاقی به وسعت دیدار
مسافرم
آنقدر مسافرم که تمام جاده های دنیا،
در زیر لحن قدمهایم سکوت می کنند
کوله بارم پر از شعرهای توست
نگاه عاشقت را برمی دارم
و برای تو صدای گرمم را جا می گذارم
دعایت را بدرقه راهم کن
حلالم کن
ای صمیمی
ای قدیمی ترین حادثه خوب ، در دوردست آشنا
کویرم
به ملاقات اقیانوس می روم
تا آنسوی پرچین سیراب شدن از عشق
برایت «باران» هدیه می آورم ،
با ابرهایی از جنس خدا
بعد از این
می توانی از من بپرسی
خانه دوست کجاست ...
ای صمیمی
ای قدیمی
حلالم کن.