05-07-2012، 12:37
نمی تونم بنویسم کسی میدونه چرا ؟؟
کلی دلم تنگه واسه اون روزایی که توی چشما اعتماد و
توی صداها صداقت موج میزد
واسه اون روزا که همه همدیگر و از ته دل دوست داشتن
چرا دیگه کسی از محبت و یک رنگی چیزی نمینویسه ؟؟
چرا با هم بودنمون و با غرور و تکبر سپری می کنیم ؟؟؟
چرا همش دنبال یه نقطه ضعف از همدیگییم که به محض پیدا کردن فرصت جارش بزنیم
و به گوش دشمنا برسونیم ؟؟
دشمن ؟؟
اصلا چرا باید وجود داشته باشه ؟؟
کاش قبل از اینکه ابروهامون و تو هم گره بزنیم و رنگ مهربونی و ازچشامون بگیریم
از خودمون بپرسیم که مگه کی هستی ؟؟ چه کاره ای ؟؟ آخه چرا ؟؟؟
چرا باید اینقدر باهم غریبه باشیم در صورتی که بهم نیاز داریم ..
تنها فرقه بین رابطه دوست و آشنا و فامیل با غریبه اینه که رو غریبه ها بیشتر میتونیم حساب
کنیم ...
حتی تجدید دیدارها هم برای ریا و خودستایی شده ...
حالا بیاد بگید داریم زندگی میکنیم ... این طوری ؟؟؟