28-02-2014، 11:57
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-02-2014، 12:56، توسط First Star.)
یه وقتایی که دلت گرفت..
بغض داری..
آروم نیستی!
دلت براش تنگ شده...
به یاد لحظه ای بیوفت که اون همه بیقراریات رو دید...
اما..
چشماشو بست و رفت....
خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…
بغض داری..
آروم نیستی!
دلت براش تنگ شده...
به یاد لحظه ای بیوفت که اون همه بیقراریات رو دید...
اما..
چشماشو بست و رفت....
خبر از من داری؟…
خبر از دلتنگی های من چطور؟
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…
خبرش رسیده که مرده اند؟
هیچ سراغ دلم را میگیری؟
کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟
مچاله ام از دلتنگی؟
آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم
وجدانت راحت…
خبرهای من به تو نمی رسد…