15-03-2014، 17:02
(15-03-2014، 16:56)✘ lᴚıƃ ʎZɐᴚɔ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
هــمــه مدیــرآی سوم رآهنمــآیـی عــآلیــن ^_^
رآستــی یــکــی امروز یــآدم اومد (:
ما امروز امتحان داشتیم (:
ریاضی البته اون یکی ریاضیمون ( اعظم رسولی ) |:
این اعظم خآنوم ممنوع کرده که روزای که امتحان داریم ماشین حساب نبریم -_-
نمی دونم چرا والــآ |:
حالا من امروز برده بودم |:
داشتم زیر میزم حساب میکردم |:
همش درس بود دیگه خوو (:
دوستم گفت بیا ورقه هامونو عوض کنیم |:
منم گفتم گناه داره کفتم باشه عوض کردیم |:
اون نکبت بالای ورقم اسم خودشو نوشت |:
ورقه اونم خآلی |:
حالا وقت تموم شد و معلم ورقه هآمونو جمع کرد |:
اعظم 9ی*س |:
بعد هماهنگ کردیم حواسشو پرت کنیم ورقه رو کش برم |:
خلاصه ورقه رو ورداشتم بردم زیر میز همه رو با ماشین حساب درست کردم |:
هیو از اون دور گفت رکسانا خانوم !!!
گفتم جونم خآنوم؟؟
گفت اون زیر چی کآر میکنی؟؟
گفتم ما خانوم؟؟؟ هیچی جونه این رزینا ( بغل دستیم ) |:
گفت ببین خودتی |:
گفت کی ؟؟ خر؟؟؟ |:
مگه من زبونــِت لال گفتم خرید؟
گفت چــی؟ |:
گفت چــی چــی؟؟؟ |:
گفت با من یکی به دو نکن |:
گفتم من غلط بکنم حتی با شما 69 بکنم |:
خواستم بگم 68 |:
ولی لامصب گفتم 69 |||||:
نفهمید معنی 69 رو |:
بعد یکی از خــَــر هآی گلاس گفت هــــــی 0_0
به خانوم گفتی 69 ؟؟؟؟؟
اونم که هیچی نمیدونست فک کرد فحش دادم
گفت بی فرهنگ تو غلط کردی به من این حرف زدی |:
گمشو با وسیلت برو پایین |:
هیچی دیگه ورقمو هم دید و من رفتم پایین و کلا رو بدی بود |:
وآقعــــــــــــــــــــیه به جونه خودم |:
فقط مدیرمون چون جلسه داشت گفت من بعدا با این معلمت حرف میزنم برو حیاط تا زنگ بخوره بعد بری سر کلاس با یه معلم دیگه |:
همین |:
خخخخ ^_^
خو حالا من |:
آقا ما امتحان دادیم تموم شد داشتیم میومدیم پایین یهو از یه جایی داد زدن هویییی آیسان |:
من گفتم بلی !؟ |: گفت بیا جلو من که خُف کرده بودم گفتم تو کیستی!؟ |:
گفت منم اینجا بیا کارت دارم دخترم گفتم برو بابا مسخره بازی درنیار |:
رفتم حیاط باور کن اصلا ندیدمش |:
یهو دیدم خانوم میری محمدی و احمدی اومدن جلو در کلاس میگن ایسان مگه بهت نگفتم بیا کارت دارم؟! |:
یعنی تنها کاری که کردم خدا رو شکر کردم گفتم خوب شد دهنم وا نشد چیزی بگم -_-
پسره این خدمتکار مدرسه مون اومده بالا میگه خانوم حسنی اینجاس ؟! |:
من گفتم نع اونجاس اونم داشت میرفت پایین گفتم پسره آرع اینجاس برو تو اون کلاس داشت میرفت تو کلاس بغلی داد زدم هویی
فرزندم پسرم دلبندم |: تو این کلاس نع تو اون بعد نیشش وا شد هر هر خندید و رف |: ..
همین -_- اینو واس خستگی تعریف کردم خخ