18-03-2014، 19:42
وقتی که حضرت علی با یارانش تو صحرا بود یه چاه دید بعد به یکی از یاراش گفت برو آب بیار توی اون چاه زعفر بود و هرکی که به اونجا میرفت چکو لقدی میکر حضزت علی یکی رو فرستاد دید اون تبدیل به زغال شد بهعد خودش رفت یه جور خوابوند زیر گوشش که اشکش درومد

بد زعفریو یاراش مسلمون شدن
این واقعه ادامه داشت تاروز عاشورا که عروسی زعفر بود
بد یکی از یاراش داشت خون گریه میکرد
ازش پرسید چرا گریه میکنی
گفت حسین بن علی درخواست کمک میکند وعرش خدا به لرزش در اومده اون وقت تو داری خوشحالی میکنی
وقتی این حرفو شنید
بروبچو جمع کرد صاطورو برادش یه کلت بست به کمرش رفت به کمک امام حسیت



ولی امام حسین قبول نکرد چون جنا آدمارو میبینن ولی آدما نمیتونن
بد اون موقع بود که...........



این واقعه ادامه داشت تاروز عاشورا که عروسی زعفر بود
بد یکی از یاراش داشت خون گریه میکرد
ازش پرسید چرا گریه میکنی
گفت حسین بن علی درخواست کمک میکند وعرش خدا به لرزش در اومده اون وقت تو داری خوشحالی میکنی
وقتی این حرفو شنید
بروبچو جمع کرد صاطورو برادش یه کلت بست به کمرش رفت به کمک امام حسیت




ولی امام حسین قبول نکرد چون جنا آدمارو میبینن ولی آدما نمیتونن
بد اون موقع بود که...........