به من می گفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم... باورم
نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر... سال هاست در
تنهایی پژمرده ام... کاش امتحانش نمی کردم...
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات
کردم ترسیدم باهات حرف بزنم، موفعی که باهات حرف زدم ترسیدم
نازت کنم، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم، حالا که
عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم
دوست دارم نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد... دوست دارم نه
به اندازه ی برف چون یه روز آب میشه... دوست دارم نه به اندازه ی گل
چون یه روز پژمرده میشه... دوست دارم به اندازه ی دنیا چون هیچوقت
تموم نمیشه




نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر... سال هاست در
تنهایی پژمرده ام... کاش امتحانش نمی کردم...
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات
کردم ترسیدم باهات حرف بزنم، موفعی که باهات حرف زدم ترسیدم
نازت کنم، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم، حالا که
عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم
دوست دارم نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد... دوست دارم نه
به اندازه ی برف چون یه روز آب میشه... دوست دارم نه به اندازه ی گل
چون یه روز پژمرده میشه... دوست دارم به اندازه ی دنیا چون هیچوقت
تموم نمیشه





