نفسهایم بی تو، بوی خاکستر سیگار پیرمردی رامی دهد
که به جوانی ازدست رفته اش می اندیشد…!!!
امانه، انگاردرنبودنت پیرتر از پیرمردی شده ام که در زیرسایه ی عصایش نشسته
و باخدایش حرفهادارد…
نمیدانم دوستش دارم یا نه؟
با هم قدم میزنیم، با هم میخوابیم،
دلم ک میگیرد آغوشش را باز میکند و بر گونه هایم بوسه میزند
نمیدانم دوستش دارم یا نه؟!
تنهاییم را ...
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته !!!
روزگــــار . . .
جوانــــــــی مرا مچالـــــه کرده استـــــ !
که به جوانی ازدست رفته اش می اندیشد…!!!
امانه، انگاردرنبودنت پیرتر از پیرمردی شده ام که در زیرسایه ی عصایش نشسته
و باخدایش حرفهادارد…
نمیدانم دوستش دارم یا نه؟
با هم قدم میزنیم، با هم میخوابیم،
دلم ک میگیرد آغوشش را باز میکند و بر گونه هایم بوسه میزند
نمیدانم دوستش دارم یا نه؟!
تنهاییم را ...
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته !!!
روزگــــار . . .
جوانــــــــی مرا مچالـــــه کرده استـــــ !