05-04-2014، 17:31
دل خوشم با غزلی تازه ، همینم کافی است
تو مرا باز چو خواندی به یقینم کافی است
قانعم، بیشتر از این, چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی است
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از کوه تو را دور ببینم کافی است
آسمانی! تو در آن گستره , خورشیدی کن
من همینقدر که گرم است درونم کافی است
من همینقدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم، کافی است ...
تو مرا باز چو خواندی به یقینم کافی است
قانعم، بیشتر از این, چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی است
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از کوه تو را دور ببینم کافی است
آسمانی! تو در آن گستره , خورشیدی کن
من همینقدر که گرم است درونم کافی است
من همینقدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم، کافی است ...