گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【107】

[இFATEMEHஇ]

مـن پشُته سـره تو حـرف نـزدم .. ن تـو ن سـره هیچگـسه دیگـه ای !! اونموقـه تو خـودتـم بودی .. !ولـی تو دقیقا بـد اینکـه مـن رفتـم اومـدی گفتـی مـن ب عـرفان نظـر دارم !
دقیقا بده اینکـه رفتـم !! حـآلـآ باز خوب شـد ک اومـدم وگـرنه مـَلوم نبـود چ فـآجـه ای میخـوآستی بـرام درست کنـی |:

هـــــــع ..

مهم اینه ک همون موقعی گفتی ک ایمان هم بود ..

میدونی ی چیزی به اسمه آبرو هست ؟؟

میدونی تهمــت زدن چقـد بده ؟؟

میــدونی ؟؟

من فقط به ایمان گفتم با حرفات حال میکنم و تو برگشتی گفتی ایمان ؛ مرضیه بت نظر داره !!!

مـن بـش غیـره مسقیـم گفتـم کـه کسـی نفهمـه .. دیدی کـه حتـی خودشـم نفهمیـد !!
دقیقا اینـو خوب اومـدی !! باز اونموقه تعـداد کـم بود ! تو زمـآنی که اون حـرفو زدی منـو داغـون کـردی ! حتـی مجبـورم کـردی ک جونه مامانمو قسـم بخـورم !! ببیـن اصـن میـدونـی چیـه ؟؟ مـن شخصیتـی کـه دارمو الکـی و همینجـوری نمیشکـونم !! مـن ک نمیـدونم و قضـآوتـی هـم نمیکنـم و فقـط خـدا میـدونه ک چ حـرفایی پُش سـرم زدی !!