04-05-2014، 14:38
بچه ی گوشه خیره میشه وامیسه .. میگه بابا حالا که دستمو گرفتی میبری منکه بچه خوبیم ی دونه بستنی میخری ..؟پدر ارزو میکنه ک سریع بمیره حاضره جونشو بده بجاش ی بستنی بگیره میگه عزیزم اونجا که هیچی نیس اونا دیونن هوا سرده تو مریض میشی .. بیا بریم خونه مامان منتظره هاا ناراحت میشه اگه نرسیم واسه شام توکه نمیخوای مامان ناراحت شه .. هردو میدون سمت خونه و اشک چشاشون