18-12-2011، 14:33
توی دعوا که من خیلی به اون وضعیت افتادم اون که هیچ
توی کوچه پشتی مون شب بود در یک خودروی جیب هم باز بود اومدم اونو ببندم نشد بعد در خونه رو زدم گفتم در ماشینتون بازه بیایین ببندینش اون طرف صدای یه خانمی می اومد که حدودا اندازه مادربزرگ من می شد دیدم پسرش رو صدا زد و چیزی نمونده بود که منو به عنوان دزد تحویل پلیس بدن
منم درآوردم کارت شناسایی نشون دادم و کلی شاکی شدم که این چه وضعشه باید برید خداتونم شکر کنید که بهتون خبر دادم و اینا
پسره فهمید و شرمنده شد ولی مادرش اصلا این حرفا حالی اش نشد
از اون قضیه خیلی خاطره بدی دارم طوری که اگه الان جلوی چشام آدم بکشن راهم رو میگیرم میرم اون ور
توی کوچه پشتی مون شب بود در یک خودروی جیب هم باز بود اومدم اونو ببندم نشد بعد در خونه رو زدم گفتم در ماشینتون بازه بیایین ببندینش اون طرف صدای یه خانمی می اومد که حدودا اندازه مادربزرگ من می شد دیدم پسرش رو صدا زد و چیزی نمونده بود که منو به عنوان دزد تحویل پلیس بدن
منم درآوردم کارت شناسایی نشون دادم و کلی شاکی شدم که این چه وضعشه باید برید خداتونم شکر کنید که بهتون خبر دادم و اینا
پسره فهمید و شرمنده شد ولی مادرش اصلا این حرفا حالی اش نشد
از اون قضیه خیلی خاطره بدی دارم طوری که اگه الان جلوی چشام آدم بکشن راهم رو میگیرم میرم اون ور