19-05-2014، 18:19
بخدا اینی که میگم حقیقته:
من یبار قلبم یه مشکلی پیدا کرده بود برای الودگی خون بدنم یکمی خونم الوده شده بودو قلبم درد گرفته بود.
مخاطب خاصم بغلم نشسته بود(دوست خانوادگیمونن)با تاکسی داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم.نفس که میکشیدم قلبم تیر میکشید یهو نفسمو محکمحبس کردم سرمو محکم ب صندلی فشار دادم سینمو دادم جلو همونجوری 7 یا 8 ثانیه موندم به مرگ خودم چشام بسته بود...
دستشو دراز کرد دستمو گرفت به خدا یهو انگار معجزه شد اروم نفسمو خالی کردمو فشار سرمو کم کزدم به حالت نیمه دراز کشید پاهامو شل کردمو ولی چشمامو هم باز نکردم...
حیف شد... .
اره عشق خیلی کارا میکنه...
ولی رفتن عشقم خیلی کارا میکنه... .
ممنون دوست عزیز داستان خیلی قشنگی بود.
من یبار قلبم یه مشکلی پیدا کرده بود برای الودگی خون بدنم یکمی خونم الوده شده بودو قلبم درد گرفته بود.
مخاطب خاصم بغلم نشسته بود(دوست خانوادگیمونن)با تاکسی داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم.نفس که میکشیدم قلبم تیر میکشید یهو نفسمو محکمحبس کردم سرمو محکم ب صندلی فشار دادم سینمو دادم جلو همونجوری 7 یا 8 ثانیه موندم به مرگ خودم چشام بسته بود...
دستشو دراز کرد دستمو گرفت به خدا یهو انگار معجزه شد اروم نفسمو خالی کردمو فشار سرمو کم کزدم به حالت نیمه دراز کشید پاهامو شل کردمو ولی چشمامو هم باز نکردم...
حیف شد... .
اره عشق خیلی کارا میکنه...
ولی رفتن عشقم خیلی کارا میکنه... .
ممنون دوست عزیز داستان خیلی قشنگی بود.