21-05-2014، 22:59
(آخرین ویرایش در این ارسال: 21-05-2014، 23:04، توسط s-jojooooooo.)
اغا ما رفتیم اعتکاف افطار اول من ناجور گرسنه بودم سر سفره بهو مامان دوستم زنگ زد....
منم هوش نمیدادم گوشیو گرفتم بعدکلی احوال پرسی یهو برداشت گفت خوب عزیزم التماس دعا منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم بزرگیتونو میرسونم.....
هیچی دیگه اونم وقتی اوضاع وخیممونو دید دیگه تا اخر اعتکاف زنگ نزد بنده خدا...
یه بار ایفون خونه رو یه نفرداشت میزد خواهرم بلند شد ایفون رو برداشت گفت الو؟؟؟
منم خندم گرفته بود یهو تلفن زنگ زد....منم میخواستم به خواهرم بگم باید بگه کیه؟
تا تلفن روبرداشتم گفتم کیه؟؟؟؟؟؟
یعنی ابرو خانوادگی نموند برامون....
منم هوش نمیدادم گوشیو گرفتم بعدکلی احوال پرسی یهو برداشت گفت خوب عزیزم التماس دعا منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم بزرگیتونو میرسونم.....
هیچی دیگه اونم وقتی اوضاع وخیممونو دید دیگه تا اخر اعتکاف زنگ نزد بنده خدا...
یه بار ایفون خونه رو یه نفرداشت میزد خواهرم بلند شد ایفون رو برداشت گفت الو؟؟؟
منم خندم گرفته بود یهو تلفن زنگ زد....منم میخواستم به خواهرم بگم باید بگه کیه؟
تا تلفن روبرداشتم گفتم کیه؟؟؟؟؟؟
یعنی ابرو خانوادگی نموند برامون....