امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک داستان کوتاه از رضاشاه پهلوی

#13
بله و متاسفانه مردم چندان در اون زمان اونو درک نکردن و بعد هم پسرشو. حتی اگه اونا نوکر انگلیس و آمریکا هم بودن، وقتی محمدرضا شاه رفت تو آمریکا هیچ جایی بش ندادن(بعد از انقلاب) که همه اونا هم بخاطر این جیمی کارتر لعنتی و عوضیه که ازش متنفرم. تنها کمکش انور سادات مصری بود. به نظر من حتی شاه داشت میرفت که ایران رو به یه ابرقدرت تبدیل کنه و اونو از شر این اینگلیس و آمریکا خلاص کنه. حیف که مردم فرصت ندادن. حیف حیف حیف!!!
در این خاك زرخیز ایران زمین ، نبودند جز مردمی پاك دین / همه دینشان مردی و داد بود ، وز آن کشور آزاد و آباد بود
پدر در پدر آریایی نژاد ، ز پشت فریدون نیکو نهاد / بزرگی به مردی و فرهنگ بود ، گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما ، که شد مهر میهن فراموش ما / که انداخت آتش در این بوستان ، کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ ، خرد را فکندیم این سان زکار / نبود این چنین کشور و دین ما ، کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که گر ما خرد داشتیم ، کجا این سر انجام بد داشتیم / بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم ، برون سر از این بار ننگ آوریم
(حکیم فردوسی توسی)
پاسخ
 سپاس شده توسط ☭Nicola☭ ، 1939


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: یک داستان کوتاه از رضاشاه پهلوی - بر پشت شیر،خورشید اثر - 31-07-2012، 22:19


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان