02-08-2012، 12:31
خدایا کفر نمی گویم پریشانم
چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت باخبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی
که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه زجری می کشد آن کس که انسان است
و از احساس سرشار است
خداوندا تو تنهایی و من تنها
تو یکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم....
چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت باخبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی
که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه زجری می کشد آن کس که انسان است
و از احساس سرشار است
خداوندا تو تنهایی و من تنها
تو یکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم....