گــفـتــــگوی آزاد 168

[† αƖιєη †]

منم هـآلـک رو دیدم یه بـآر ._.*  :|

به جان خودم راس میگم ._.

رفته بودیم پارک .. پسره گفت بالای درخت رو نیگا تارزان ._.

منم نیگا کردم بعدش گفتم خاک تو سرت فاطی داره اسکلت میکنه -_-

بعدش دیدم یه چیزی ییهو از بالای درخت افتاد O_O

یه عاقاهه ای بود با ریشا و موهای بلند :|

فقد لباس تنش بود برگ نداشت مث تارزان ._.

یکمی هم سیاه بود که بیشتر شبیه سوسک شده بود تا تارزان -_-

منم یه ایش گفتم رامو کشیدم -_-* !

خوو منم رآس میگم :|

یه روز تو پارک داشتیم همین جوری با دوستام قدم میزدیم ..

یهو یه پسره با شمشیر پلاستیکی زد رو پآم :|

برگشتم دیدم مآسک هالک هم داره :|

گف من هالکم :|

گفتم آفرین :|