گــفـتــــگوی آزاد 168

[† αƖιєη †]

همین پسره :|

تو زمستون که رفته بودیم باغ بالا ( پارکه ایرانیان ) برف بازی کنیم :|

خیلی *ن شده بود :|

وارد باغ شدیم گف

- بدم برف بخوری ؟ :|

+ ها ؟ O_O

بعد من پشت کردم اومد برف بزاره تو دهنم ولی کرد تو چشمم :|

خط چشمم پخش شد چشمم سیاه شد :|

بر گشتم یه دونه خابوندم تو گوشش :|

اونم یه دونه خابوند تو صورتم :|

بعد بعدش عذر خواهی کرد :|

._.

اینایی که گفتن پسرای شاخ شهرک مان 

مثلا هفته ی پیش کلاس زبان داشتم دیدم این مهدی با داداشش دارن میرن باشگاه ^_^

گفت برسونیمت :|

من گفتم گمشو خودم میرم :|

بعدش لبخند زد برام ._.

وای انقدر خوبن *._.*

یه بار همین پسره که نشونش دادم .. ._.

اومد دستمو گرف گف :

تو از کدوم وَر میری ؟! :|

گفتم هر طوری که بشه :|

گف هر کدوم ور شد باهاش ور میری ؟! :|

من تازه دو هزاریم افتاد |||:

گفتم من ور نمیرم :|

گفت آفرین 100 امتیاز مثبت :|

حالا یه دونه تو بگو ؟! ^_^*