ஜ۩۩ஜ گفتگـــــــــــوی آزاد(2)171 ஜ۩۩ஜ

[ըoφsիīkα]

من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم…!

مثل یک عکس دو نفره…

یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان…

یا بستنی خوردن در یک روز برفی…!

حتی….

چاپ کردن عکس دو نفره…

مریض شدن و گلودرد به خاطر بستنی روز برفی…!

بیبن…!

من وتو خیلی کار داریم…

من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم…

اول راه بودیم ک همه چی دست به دست هم داد تا برسیم به اخرش

ما خیلی چیزها رو بدهکاریم....

من به تو...تو به من...

ما به دنیا..

بدهکاری به من یه نگاه عاشقونه رو...

بدهکارم بهت غروره لعنتی مو...

بدهکاریم به دنیا ی عاشقونه ی ساده رو...

حالا که نگاهات تو خوابمم لبریزه احساسه...

حالا که غرور برام نمونده و رسوا شدم..

دنیا چه بی انصافانه تو را از من..مرا از تو...

و یک عاشقانه ی ساده را از ما گرفت....دنیاااااااا

حالا توووو به ما بدهکاری....حواست هس؟؟؟

همه ی لحظه ها و لبخندایی رو که ازم گرفتی رو بهم بدهکاری...

گول بزرگیتو نخور لعنتی

من انتقاممو ازت میگیرم..

به همین اشکهای گرم قسم....

صبح با صدایِ نفس هایش اگر بیدار شدی

ساده گذر نکن

چشمهایت را ببند

خودت را مچاله کن در آغوشش

به نفسهایش

گوش بسپار ...


زندگی ...

خلاصه می شود در همین دم و بازدم هایش

پیشانیش را ببوس آنقدر محکم

که بیدار شود ...

و سیر تماشا کن

لبخندی را که قبل از باز شدنِ چشمهایش

رویِ لبانش می نشیند ...

خیره شو

در آن چشمهایِ خواب آلود و خواستنی

و آرام بگو

صبح بخیر عزیزِ روز و شبِ من ...!

شب که شد باز هم چشمهایش را خوب نگاه کن

خستگیِ چشمهایش را بفهم

دستانش را بگیر

و بلند و شمرده بگو

تو برایِ من

خواب آلود و خسته و پریشان

تو هستی

نفس می کشی

که نفس می کشم ...

|:
|:
|: