20-08-2014، 22:47
یه بار با شیلا(روسپینا)
و شمیم (دختر شاعر)
یه وسیله گرفتیم ک وقتی یکی میشینه روش یه بوی بدی میاد و صدا میده
برای معلم ریاضی گرفتیم
معلم ریاضی از اونایی بود ک خیلی سگ اخلاقه
سر کلاس رسیدیم
شمیم درستش کرد من زیر اسفنج صندلی گذشتم شیلا هم دم در امار میداد:
خانم زمانی اومد .....نه برگشت سر دفتر دبیرا
و ....
شمیم داشت میمرد از خنده شیلا عین فردوسی پور داشت گزارش میکرد
خوب
بعد 10 دقیقه ک درست شد ب برو بچ گفتم ضایع بازی در نیارید
20 دقیقه بعدش معلم اومد هم بلند شدیمو اینا
معلم خسته و کوفته با تمام قدرت هیکلشو انداخت رو صندلی
صدا ک چه عرض کنم انگار بمب ترکید
یه بوی هم بعد 2 دقیقه اومد
معلم چشماش اندازه ی بشقاب شد
بچه ها از خنده قرمز شده بودند
شمیم افتاده بود رو زمین
شیلام رو میز اویزون بود
نگین و مروارید
داشتن میزارو میجویدن
معلم هم خندش گرفته بود گفت
هانیه بگو کی بود
هانیه هم لبخند زد و گفت شما بودید
کلاس رفت تو فضا
معلم اعضابش خورد شده بود گفت مرده شورتون رو ببرن
شمیم کم نذاشت و گفت
مرده شور خودتو ببرن ک بلد نیستی خودتو نگه داری
معلم دیگه داشت میمرد
خواست شمیم رو بزنه نصف کلاس رفتن سد معلم شدن
منو شیلا و نگین و مروارید و چند نفر دیگه دور شمیم رو گرفتیم الحق شمیم رک و جدی
خوب حرفشو میزنه از هیچی هم نمیترسه
خوب بعد معلم بدون درس دادن رفت پیش ناظم و مدیر
تو این فرصت
منو شیلا اون وسیله رو برداشتیم
و قایمش کردیم
خانم موسوی (دبیر ریاضی)و ناظم و مدیر اومدن سر کلاس و رفتن بالا منبر که عاقا این خانم معلمتونه و اینا
شمیم گفت :تا حالا ندیدم درس بده
همه تایید کردن
خانم موسوی عصبانی شد صندلی رو تفتیش کرد اسفنج ها رو با اون چنگالاش پاره کرد
دید هیچی نیست ناظم و مدیر همین جوری با تعجب نیگاش میکردن
بعد خندیدن
اینقدر خندیدیم ک نگو
اون سوتی رو هم هانیه داد
اخر ناظم فهمید ما بچه ها این کارو کردیم کلی خندید
و شمیم (دختر شاعر)
یه وسیله گرفتیم ک وقتی یکی میشینه روش یه بوی بدی میاد و صدا میده
برای معلم ریاضی گرفتیم
معلم ریاضی از اونایی بود ک خیلی سگ اخلاقه
سر کلاس رسیدیم
شمیم درستش کرد من زیر اسفنج صندلی گذشتم شیلا هم دم در امار میداد:
خانم زمانی اومد .....نه برگشت سر دفتر دبیرا
و ....
شمیم داشت میمرد از خنده شیلا عین فردوسی پور داشت گزارش میکرد
خوب
بعد 10 دقیقه ک درست شد ب برو بچ گفتم ضایع بازی در نیارید
20 دقیقه بعدش معلم اومد هم بلند شدیمو اینا
معلم خسته و کوفته با تمام قدرت هیکلشو انداخت رو صندلی
صدا ک چه عرض کنم انگار بمب ترکید
یه بوی هم بعد 2 دقیقه اومد
معلم چشماش اندازه ی بشقاب شد
بچه ها از خنده قرمز شده بودند
شمیم افتاده بود رو زمین
شیلام رو میز اویزون بود
نگین و مروارید
داشتن میزارو میجویدن
معلم هم خندش گرفته بود گفت
هانیه بگو کی بود
هانیه هم لبخند زد و گفت شما بودید
کلاس رفت تو فضا
معلم اعضابش خورد شده بود گفت مرده شورتون رو ببرن
شمیم کم نذاشت و گفت
مرده شور خودتو ببرن ک بلد نیستی خودتو نگه داری
معلم دیگه داشت میمرد
خواست شمیم رو بزنه نصف کلاس رفتن سد معلم شدن
منو شیلا و نگین و مروارید و چند نفر دیگه دور شمیم رو گرفتیم الحق شمیم رک و جدی
خوب حرفشو میزنه از هیچی هم نمیترسه
خوب بعد معلم بدون درس دادن رفت پیش ناظم و مدیر
تو این فرصت
منو شیلا اون وسیله رو برداشتیم
و قایمش کردیم
خانم موسوی (دبیر ریاضی)و ناظم و مدیر اومدن سر کلاس و رفتن بالا منبر که عاقا این خانم معلمتونه و اینا
شمیم گفت :تا حالا ندیدم درس بده
همه تایید کردن
خانم موسوی عصبانی شد صندلی رو تفتیش کرد اسفنج ها رو با اون چنگالاش پاره کرد
دید هیچی نیست ناظم و مدیر همین جوری با تعجب نیگاش میکردن
بعد خندیدن
اینقدر خندیدیم ک نگو
اون سوتی رو هم هانیه داد
اخر ناظم فهمید ما بچه ها این کارو کردیم کلی خندید