اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بهترین و جدید ترین ادب ایرانی بدو بیا بخون

#1
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
.
.
کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟ و بازم بشناسی مرا از من
به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که چه به روزگارم آورده است روزگار بی تو ماندن های بسیار !
.
.
امشب شب تولدم من است ولی چیزی برای ترکاندن ندارم جز بغض !
.
.
به مرگ گرفتی مرا تا به تبی راضی شوم
کاش “میفهمیدی” به مرگ راضی بودم وقتی که تب می کردم از ندیدنت !
.
.
به من شلیک کن قبل از آنکه به دیگری بگویی : دوستت دارم !
فرستنده : سهیل
.
.
قلبی خاکی داشتم ، آدما خیسش کردند
گِل شد ، بازی کردند ، خشک شد ، خسته شدند
زدند شکستند ، خاک شد ، پا رویش گذاشتند ، رد شدند…
.
.
سخت است بغض داشته باشی و بغضت را هیچ آهنگی نشکند جز صدای کسی که دیگر نیست !
.
.
.
.

یکی بود ، یکی نبود
من موندم و اون نموند
من دیدم و اون ندید
من خواستم و اون نخواست
من التماس کردم و اون نشنید
من هستم و اون رفته !
من خستم و اون …
.
.
چه جمله ی غریبی است “فراموشت می کنم”
وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !
.
.
روزها بی تو می گذرند و شب ها با تو نمی گذرند
تمام درد من این است !
فرستنده : MATARSAK
.
.
چون تیر و کمان اگرچه نزدیک ولی پیوستن ما نهایتش فاصله بود !
“مصطفی حسن زاده”
.
.
من کاناپه ای پوسیده در باران
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم !
فرستنده : سهیل
.
.
راستش را بخواهی امروز هیچ اتفاق خاصی رخ نداد
فقط حدود ظهر باران کوتاهی بارید اما زار زار …
.
.
تو راحت فراموش می کنی ، باز دل می بری ، باز دل می بازی و من به خط کشیدن روی دیوارها ادامه می دهم !
فرستنده : صدرافا
.
.
جای خالیش رو با چی پر کنم ؟
(بارم : کل زندگیم)
.
.
فرو می ریزد عاقبت ، سقف خانه ای که جای خالی ات ستون های آن باشد !
.
.
.
.
نه خودش موند نه خاطره هاش …
تنها چیزی که مونده جای خالیشه !
.
.
آرام می آیم همانجای همیشگی ، سر همان ساعت همیشگی با همان شوق که می شناسیَش با خودم حرف می زنم ، برای خودم خاطره تعریف می کنم و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !
.
.
حکایت عجیبی دارد این “اشک”
کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به “کاش” !
.
.
روزی خواهد آمد که دردم را بفهمی
روزی که دیگر هیچ دردی را نمی فهمم !
.
.
تنها “غم زندگیم” بدون تو زندگی کردن بود …
حالا دیگر غمی ندارم ، آماده ام برای مرگ !
فرستنده : عباس.ص
.
.
بگو که خواب می بینم بی تو  نفس کشیدن را …
.
.
این چشم های بی تو را به کجای این شهر بدوزم که هنوز نرفته باشی !
.
.
بی تو زیستن چیزی جز مرور مردن نیست !
.
.
امروز به آنهایی می اندیشم که روی شانه هایم گریه کردند و نوبت من که شد ، دیگر نبودند …
پاسخ
 سپاس شده توسط mahru ، مهربان ترین دختر دنیا ، しíþ ßしâçk ، ຖēŞค๑໓ ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
بهترین و جدید ترین ادب ایرانی بدو بیا بخون - saba 3 - 24-08-2014، 10:04


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان