01-09-2014، 21:55
اعتراف میکنم
پسر خالم برای اذیت کردن من زنگ میزد به ناکجا اباد بعد صدای
اپراتور میومد مشترک گرامی کد مورد نظر شما در شبکه موجود نمی باشدلطفا مجددا شماره گیری نفرمایید متشکرم!!
بعد من اون موقع بچه بودم و فیلم غول ادیسون رو دیده بودم حالا اون پسر خاله ی .... نقطه ضعفم رو فهمیده بود هی زنگ میزد بعد چشماش رو زاغ میکرد از کاسه درشون میوورد بعد با صدای خشی میگفت غوللل ادیسونننن
منم جیغ میزدم مامانننن گریه مامانننن
ابراهیم به غول ادیسون زنگ زده الان میاد سرمو میکنه کریه و هق هق
بعد اون گودزیلا کوچیکه اسمش محسن بود یه سال ازم بزرگ تر بود
هی اون غش غش میخندید
اخرم یه بار تلافی شو سرش در اوردم
مامانم میگفت ابرام رو اذیت نکن تا ب ادیسون زنگ نزنه
لا مذهب انصاف نداشت شبا هم زنگ میزد
ولی وقتی خواب بود صبح ساعت 6 اتومات بیدار میشدم اب یخ با چند تا یخ میبردم دو تا یخ میکردم تو لباسش
ابرو هم مثل اب پاش میریختم رو صورتش میبینم حش نمیکنه اب رو میریزم
بعد با داد و کولی بازی بیدار میشه
بند خدا سنگ کوب میکرد وقتی بیدار میشد یخ هارو حس میکرد با حالت ناله و گریه میگفت ای ای یخ بستم منم دل رحم سریع یخارو در میوردم
اعتراف میکنم چشمام جوریه ک وقتی مظلومانه به دیگران خیره میشم
سریع کار مورد نظر رو میتونم انجام بدم
اعتراف میکنم الان ک دارم اینارو مینویسم دارم غش غش میخندم
اعتراف میکنم وقتی بغض می کنم
گلوم باد میکنه چشام ب رنگ خون میشه
لبام قرمز میشه بینیم قرمز میشه گونه هام هم قرمز میشه انگار رفتم تو برف و سردم شده
خخخخخ
پسر خالم برای اذیت کردن من زنگ میزد به ناکجا اباد بعد صدای
اپراتور میومد مشترک گرامی کد مورد نظر شما در شبکه موجود نمی باشدلطفا مجددا شماره گیری نفرمایید متشکرم!!
بعد من اون موقع بچه بودم و فیلم غول ادیسون رو دیده بودم حالا اون پسر خاله ی .... نقطه ضعفم رو فهمیده بود هی زنگ میزد بعد چشماش رو زاغ میکرد از کاسه درشون میوورد بعد با صدای خشی میگفت غوللل ادیسونننن
منم جیغ میزدم مامانننن گریه مامانننن
ابراهیم به غول ادیسون زنگ زده الان میاد سرمو میکنه کریه و هق هق
بعد اون گودزیلا کوچیکه اسمش محسن بود یه سال ازم بزرگ تر بود
هی اون غش غش میخندید
اخرم یه بار تلافی شو سرش در اوردم
مامانم میگفت ابرام رو اذیت نکن تا ب ادیسون زنگ نزنه
لا مذهب انصاف نداشت شبا هم زنگ میزد
ولی وقتی خواب بود صبح ساعت 6 اتومات بیدار میشدم اب یخ با چند تا یخ میبردم دو تا یخ میکردم تو لباسش
ابرو هم مثل اب پاش میریختم رو صورتش میبینم حش نمیکنه اب رو میریزم
بعد با داد و کولی بازی بیدار میشه
بند خدا سنگ کوب میکرد وقتی بیدار میشد یخ هارو حس میکرد با حالت ناله و گریه میگفت ای ای یخ بستم منم دل رحم سریع یخارو در میوردم
اعتراف میکنم چشمام جوریه ک وقتی مظلومانه به دیگران خیره میشم
سریع کار مورد نظر رو میتونم انجام بدم
اعتراف میکنم الان ک دارم اینارو مینویسم دارم غش غش میخندم
اعتراف میکنم وقتی بغض می کنم
گلوم باد میکنه چشام ب رنگ خون میشه
لبام قرمز میشه بینیم قرمز میشه گونه هام هم قرمز میشه انگار رفتم تو برف و سردم شده
خخخخخ