09-09-2014، 23:04
یه بار با دوستام داشتیم جرئت یا حقیقت بازی میکردیم چندتا پسر هم تو جمعمون بودن منو یکی از پسرا که حسابی باهم لج داشتیم به هم افتادیم اون خواست نشون بده که آره من خیلی شجاعم جرئت و انتخاب کرد منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم باید بزاری آرایشت کنم اونم گفت نه راه نداره و اینا خلاصه با اصرار بچه ها و زور گفتن من گذاشت من خانومش کنم وقتی کارم تموم شد رفتیم که بچه ها ببیننش وقتی رفتیم تو جمع دیگه بچه ها داشتن میز و صندلیا رو گاز میزدن...
هعی چقد خوش بودیم اون روز
هعی چقد خوش بودیم اون روز