گــفــتگوی آزاد [209] 2

[~Mahnaz~]

آیسان .. باز کن .. بخاطر دوستات !

نمیدونستم انقد عجله داری که باهام حرف نزنی ..

حتی صبر نکردی ببینی چی میگم ..

اونی که باید ببنده منم نه تو .. !

دوستات چه گناهی کردن ! ؟

بازش کن .. به نفعته ..

خدافض !

مهتاب من بازش کنم ک چی بشه ؟ ..

مهتاب تو هیچوقت منو قبول نداشتی مهتاب .. هیچوقت ..

هیشکدوم از اون حرفایی ک گفتم رو قبول نداشتی ..

همیشه فک میکردی منم مث بقیه ـام همیشه .. هیچوقت نشد ک منو با بقیه حساب نکُنی ..

یادته جلو همه بچه ها گفتم دوست دارم ؟

الان هم باس مث اون موقع کنم ؟ ..

چقد قسم بخورم ؟ ..

چیکا کُنم ک باورم کُنی هان ؟

چرا شما ها با من اینطوری میکنید ؟

چرا همتون با من بد شدین مگه من چیکارتون کردم ؟ ..

آخه چرا ؟ .. ب خدا خسته شدم ..

ب جون مامانم خسته شدم ..

دیگه طاقت ندارم ..

اونقدری ک تو دنیای مجازی مسخره شدم .. اذیت شدم تو دنیای واقعیم نشدم ..

تو دنیای واقعی هیشکی ذو ندارم ک اذیتم کنه .. من اومدم اینجا تنها نباشم ..

فک نمیکردم اینطوری بکنید همتون ..

من نمیدونم چیکار کنم .. من فقد میخوام زودتر تموم شه بمیرم ..

الهـــی بمیرم چه دل پـُـری دآره بچم ._.

+-(._.*)-+

---

آره آره ._. ..

تُ رو خدا بحث نکنین :|

از بحث کردن متنفرم -_-*..

▬

تُ گلی آخه مهی ._. ..

تـُـو سـُمبـُـلی خوشگل خـآنوم ^.^