امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان فقط با سه کلمه

#25
و چنان زدش که
از گریه متنفر بودم به گریه ام انداختین

از خانواده متنفر بودم به زور بهم دادین

از خوشحالیو نیکی متنفر بودم به زور به خوردم دادین

از حرف زدن متنفر بودم به حرفم کشیدین

از اذیت کردن دوستام متنفر بودم ولی بلایی به سر مغزم اوردین که اذیت کردینشون

از گذشته متنفر بودم به زور جلوی چشمام کشیدین

از ترحم متنفر بودم بهم ترحم کردین

از بغض متنفر بودم بغضمو دائمی کردین

از تحقیر متنفر بودم تحقیرم کردین

اصلا میدونین خوب کردین ولی من خوب تر باهاتون تا میکنم
پاسخ
 سپاس شده توسط nastaran9835 ، صنوبر


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان فقط با سه کلمه - تکی جون - 07-10-2014، 16:38

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ی کلمه برای عشقت بنویس
Brick من یه کلمه میگم مزه شو بگو
  نظرت در مورد این کلمه چیه؟!!!
  یه کلمه بگو که برعکسش هم بخونی همون بشه ؟
  سه کلمه میگیم نفر بعدی باهاش جمله بسازه !! نسخـــــــــــ دومـــــــــ
  یه کلمه بگو که توش یه عدد باشه!
Lightbulb با دیدن این کلمه یاد چه چیزی یا چه کسی می افتی ؟ ♡
Information چرا کور شد!؟! داستان واقعی از یه پسر بچه ی نابینا
Shocked من یه کلمه میگم تو رنگشو بگو
Thumbsup یه کلمه بگو که؛

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان