14-12-2014، 13:38
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-12-2014، 14:39، توسط Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ.)
سلام حالت چطوره آسمون دوروبرت چه رنگیه البته این دیگه پرسیدن نداره حال وهوای بهشت همیشه بهاریه بهارش زوال ناپذیره اماهوای دل ماعجیب یلدایی وسرده دیگه بغض هامون رمقی برای اشک شدن نداره اشک هامون مثل شبنم توچشمامون یخ زده دیگه پاییز هم روی خزان شدن نداره آفتابش از روی شرمندگی عجیب رنگ پریدست آخه چطور دلش اومد توروازما بگیره تواین دوروزمونه ای که همه به هم شک دارن وهیچ کس هیچ کسو باور نمی کنه یکی پیداشد که دردهامونوگفت دغدغه هامونوبه زبون آوردتوثانیه هایی که آدمای دور وبرمون هرکدوم تو یه چیز گمشدن گمشده هامونو یادمون اورد شناختیمش باورهاشوباور کردیم عاشقی روباش تکرارکردیم مرتضی جان اون پرتره آخرزندگیت بااینکه دردناک وغم انگیز بود درعین حال زیبایی خیره کننده ای هم داشت مرتضی جان نمی دونم توی زندگیت چطور عاشقی روباخدات تمرین کرده بودی که حتی درد ورنج هات از جانب خدا برات دوست داشتنی ودل انگیز بود نمیدونم گرمای عشقشو چطور لمس کرده بودی که غروریخی دیگه تو وجودتو نبود مرتضی جونم آخرش رفتی پیش اونی که نگرانت بود وبرای دیدنش لحظه شماری میکردی ولی اینم بدون جات اینجا خییییییییییییییلی خالیه