¢گفتگو آزاد نسخه 225¢

[Ƒαкє ѕмιƖє]

=142
:|

چیشده ؟ خوبی تو ؟

---

من میدونستم مغزت صدمه دیده :|

باشه حتما !

خوبی الان ؟ اونجا چجوریِ ؟ منم میخوام :|

اره خوبم اینجا ؟ واقعا جز اینکه بگم حالم از فضای بیمارستان بهم میخوره چیزی نمیتونم بگم مهتاب پاشو بیا اینجا ببینمت لاقل من تا جمعه دووم نمیارم کپک زدم از تنهایی هع

فردا با آبجیم میام ^_^ دو روز مونده تحمل کن بعد میای تولدت ُ میگیریم (:

شما دوتا -ـ-اون میخواس گریه کن ِ این فحش میداد اون فُحش میداد ^_^

دو دیقه خواستم با درسا حرف بزنم اونجا هم کرمِت نمیخوابه آخِ >_< ؟

واقعاااا؟؟ آخ جون برو از دمه بیمارستان یه سوپری داره از این شکلات خوشمزه ها میفروشه یواشکی بیار بده من بخورم شکلات خونم اومده پایین به خدا :l به من چه بابا این هی میزد زیر گریه الکی الکی من چیکار میکردم مهتاب ؟ ببخشی بابت اون موقع مهتاب یهویی داد کشیدم راستی جمعه اومدم خونه تو پ.خ قضیه رو کامل توضیح میدم برات الان ابگوشی سخته پ.خ جواب دادن

آرههه (:

چی میخوای ؟ کیندر میخوری ؟

اونم براش سخته خُ ..

نه باو مشکلی نیست ! منتطر میمونم بیای فقططط ^_^

دُرسا بدبخت نمیدونم چی کشید از دستت من اومدم برم بهش تسلیت بگم :|

مهتاب پیام بالایی هارو پاک میکنی؟ درسا چی کشید از دست من یا من ؟ خیلی جیغ میکشه خیلی همه ی اینا یه طرف من موندم این پای چلوغامو چیکار کنم این هم هیچی من موندم این سه تا امتحان رو چیکار کنم کی حسشو داره بره امتحان بدتشون ؟ اوف اه اه اه اه راستی هع خیلی منتظر موندم شرط رو باخت درسا به گوشی آبجیم زنگ نزد فکر نکنم فهمیده باشه چیزی