دارد گره های مرا وا می کند بی حرف
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف
یخ کرده حتما ظرف شامش توی تنهایی
دارم تصور می کنم پیشم همین جایی !
(حس کن! همین جایی! همین جایی! همین جایی!)
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف
یخ کرده حتما ظرف شامش توی تنهایی
دارم تصور می کنم پیشم همین جایی !
(حس کن! همین جایی! همین جایی! همین جایی!)