18-03-2015، 23:57
ده بچه زنگي
سپس هيچ كدام باقي نماندند يا ده بچه ي زنگي اثر آگاتا کریستی است معروف به ملكه ي جنايت كه به گفته ي آگاتا کریستی یکی از سختترین آثاری که خلق کرده است. ((خانوم كريستي بعد از جنگ جهاني اول نوشتن را با خلق هركول پوآرو آغاز كرد .او بعد از شرلوك هلمز مشهرورترين كاراگاه افسانه اي دنياست.))
______________________________________________________________________________________________________________________
اينم يه خلاصه اي از داستان:
اوون نام شخصيه كه طي نامه اي ده نفر مختلف رو به وسيله ي نامه اي به جزيره اي(نيگرآيلند) دعوت ميكنه تا تعطيلات خود را در قصري مجلل بگذرونند و بعد يكي يكي از آن ها را به قتل ميرسونه و اساس اين قتل هايش بر پايه ي يك شعر كودكانه است.
اينم از شعر:
ده بچه زنگي بيرون رفتند شام بخورند،
يكي خود را خفه كرد و سپس نه تا باقي ماندند.
نه بچه زنگي تا ديروقت نشستند،يكي به خواب رفت و سپس هشت تا باقي ماندند.
هشت بچه زنگي به دون رفتند،يكي گفت همينجا ميمانم
و سپس هفت تا باقي ماندند.هفت بچه زنگي هيزم ميشكستند،
يكي خودش را تكهتكه كرد و سپس شش تا باقي ماندند.
شش بچه زنگي با لانه زنبورها بازي ميكردند،
يك زنبور پشمالو يكي را نيش را زد و سپس پنج تا باقي ماندند.
پنج بچه زنگي ميرفتند پيش قاضي،
يكي رسيد به دادگاه و سپس چهار تا باقي ماندند.
چهار بچه زنگي رفتند به دريا،
ماهي قرمز يكي از آنها را بلعيد و سپس سه تا باقي ماندند.
سه بچه زنگي در باغوحش گردش ميكردند،
خرس بزرگي يكي از آنها را بغل كرد و سپس دو تا باقي ماندند.
دو بچه زنگي زير آفتاب نشسته بودند،يكي از آنها جزغاله شد و سپس فقط يكي باقي ماند.
يك بچه زنگي تنها ماند.او رفت و خودش را دار زد و سپس بچه زنگيي باقي نماند.
در اين داستان كاراگاهي وجود نداره كه دنبال قاتل بگرده بلكه اون خود شماييد كه با داستان بايد يكي بشيد و قاتل رو تشخيص بديد در آخر هم به تمامي سوالايي كه در ذهنتون شكل گرفته پاسخ داده ميشه
و در آخر پيشنهاد ميكنم كه اگه اين رمانُ نخونديد حتما بخونيد داستان جالب و زيبايي است. ((:
سپس هيچ كدام باقي نماندند يا ده بچه ي زنگي اثر آگاتا کریستی است معروف به ملكه ي جنايت كه به گفته ي آگاتا کریستی یکی از سختترین آثاری که خلق کرده است. ((خانوم كريستي بعد از جنگ جهاني اول نوشتن را با خلق هركول پوآرو آغاز كرد .او بعد از شرلوك هلمز مشهرورترين كاراگاه افسانه اي دنياست.))
______________________________________________________________________________________________________________________
اينم يه خلاصه اي از داستان:
اوون نام شخصيه كه طي نامه اي ده نفر مختلف رو به وسيله ي نامه اي به جزيره اي(نيگرآيلند) دعوت ميكنه تا تعطيلات خود را در قصري مجلل بگذرونند و بعد يكي يكي از آن ها را به قتل ميرسونه و اساس اين قتل هايش بر پايه ي يك شعر كودكانه است.
اينم از شعر:
ده بچه زنگي بيرون رفتند شام بخورند،
يكي خود را خفه كرد و سپس نه تا باقي ماندند.
نه بچه زنگي تا ديروقت نشستند،يكي به خواب رفت و سپس هشت تا باقي ماندند.
هشت بچه زنگي به دون رفتند،يكي گفت همينجا ميمانم
و سپس هفت تا باقي ماندند.هفت بچه زنگي هيزم ميشكستند،
يكي خودش را تكهتكه كرد و سپس شش تا باقي ماندند.
شش بچه زنگي با لانه زنبورها بازي ميكردند،
يك زنبور پشمالو يكي را نيش را زد و سپس پنج تا باقي ماندند.
پنج بچه زنگي ميرفتند پيش قاضي،
يكي رسيد به دادگاه و سپس چهار تا باقي ماندند.
چهار بچه زنگي رفتند به دريا،
ماهي قرمز يكي از آنها را بلعيد و سپس سه تا باقي ماندند.
سه بچه زنگي در باغوحش گردش ميكردند،
خرس بزرگي يكي از آنها را بغل كرد و سپس دو تا باقي ماندند.
دو بچه زنگي زير آفتاب نشسته بودند،يكي از آنها جزغاله شد و سپس فقط يكي باقي ماند.
يك بچه زنگي تنها ماند.او رفت و خودش را دار زد و سپس بچه زنگيي باقي نماند.
در اين داستان كاراگاهي وجود نداره كه دنبال قاتل بگرده بلكه اون خود شماييد كه با داستان بايد يكي بشيد و قاتل رو تشخيص بديد در آخر هم به تمامي سوالايي كه در ذهنتون شكل گرفته پاسخ داده ميشه
و در آخر پيشنهاد ميكنم كه اگه اين رمانُ نخونديد حتما بخونيد داستان جالب و زيبايي است. ((: