یه روز صیح که بیدارشدم شلوارمو پوشیدم رفتم نون بگیرم دیدم هنوز خستم رفتم دوباره سرمو گزاشتم رو بالشت گفتم ههههههییییی زندگی
کجایی که ببینی من دارم می خوابم دوباره و یهویی دیدم ساعت 8 صبح و من خیلی از ساعات 9 صبح خوشم میاد.
دیگه نمیدونی سریع شلوارمو در آوردم اون یکی شلوارمو پوشیدم .آآییی دستم خورد به چوب تختم.دیگه رفتم از خونه بیرون یهووو دیدم یکی داد میزنه صدام میکنه.
سریع رفتم پیشش دیدم رانندم با قایق واستاده منتظرم رفتم نشستم تو ماشین با هم رفتیم نون بگیریم که جاتون پر خیلی نوشابه ی خنکی بود.
اکبر قصاب -آی فون-چراغ مطالعه
کجایی که ببینی من دارم می خوابم دوباره و یهویی دیدم ساعت 8 صبح و من خیلی از ساعات 9 صبح خوشم میاد.
دیگه نمیدونی سریع شلوارمو در آوردم اون یکی شلوارمو پوشیدم .آآییی دستم خورد به چوب تختم.دیگه رفتم از خونه بیرون یهووو دیدم یکی داد میزنه صدام میکنه.
سریع رفتم پیشش دیدم رانندم با قایق واستاده منتظرم رفتم نشستم تو ماشین با هم رفتیم نون بگیریم که جاتون پر خیلی نوشابه ی خنکی بود.
اکبر قصاب -آی فون-چراغ مطالعه