خدا نشسته كه یك روز كشف تان بكند
بدین وسیله دلش را مگر جوان بكند
هرآنكه منكر اعجاز چشم های تو است
بگو بیاید و یكبار امتحان بكند
غزل شده ست «نمك گیر » تا كه بغض مرا
به خنده های «ملیح » تو میهمان بكند
زبان به لكنت افتاده، لكنتی ابدی
كه شرح منظره ی عشق را بیان بكند
خدا به چادر مشكیت زل زده... وَ تنت
كه ماه را وسط شب به آسمان بكند
فرشتگان مقرّب سیاه مست شوند
اگر كه چشم شما را در استكان بكند!
خطوط گیج تنت سال هاست منتظر است
كه راز خلقت احساس را عیان بكند
بدین وسیله دلش را مگر جوان بكند
هرآنكه منكر اعجاز چشم های تو است
بگو بیاید و یكبار امتحان بكند
غزل شده ست «نمك گیر » تا كه بغض مرا
به خنده های «ملیح » تو میهمان بكند
زبان به لكنت افتاده، لكنتی ابدی
كه شرح منظره ی عشق را بیان بكند
خدا به چادر مشكیت زل زده... وَ تنت
كه ماه را وسط شب به آسمان بكند
فرشتگان مقرّب سیاه مست شوند
اگر كه چشم شما را در استكان بكند!
خطوط گیج تنت سال هاست منتظر است
كه راز خلقت احساس را عیان بكند