14-05-2015، 20:57
بیا گاهی به خودت دروغ بگو...
چند دروغِ ساده...
مثل
من خوبم...
آرامم... خوشحالم...
بیا گاهی اشتباه کن...
اشتباه بنویس...
خواهر، خواستن، خواهش را بدونِ "واو" بنویس!...
ترس را با هر "ط/ت" که دوست داشتی بنویس!...
و ببین که آب از آب تکان نمی خورد!...
که زندگی راهِ خودش را می رود!...
که چرخِ زندگی با اشتباهِ تو نمی ایستند!...
اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه ی علی چپ بزن!...
راه برو... سوت بزن...
نگو یک بار باختم تعطیل!...دیگر بازی نمی کنم...!
زندگی با این باختن ها، این افتادن ها، زمین خوردن هاست که زندگی می شود...!
خطر کن بی پروا...!
سر چیزهای بزرگِ زندگی!...
کارَت، اعتبارت، جانت حتی،،،
این همه احتیاط که چه؟!...
که خط نیفتد روی شیشه ی دلت؟!...
بیا یک بار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت...
بی توشه حتی...
برو بباز!...
نترس! بازی کن...
آن قدر تا چیزی برای باختن نماند!
تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایشِ روح...!
باور کن زمین خوردن جزئی از زندگی ست!
بازی کن...
چند دروغِ ساده...
مثل
من خوبم...
آرامم... خوشحالم...
بیا گاهی اشتباه کن...
اشتباه بنویس...
خواهر، خواستن، خواهش را بدونِ "واو" بنویس!...
ترس را با هر "ط/ت" که دوست داشتی بنویس!...
و ببین که آب از آب تکان نمی خورد!...
که زندگی راهِ خودش را می رود!...
که چرخِ زندگی با اشتباهِ تو نمی ایستند!...
اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه ی علی چپ بزن!...
راه برو... سوت بزن...
نگو یک بار باختم تعطیل!...دیگر بازی نمی کنم...!
زندگی با این باختن ها، این افتادن ها، زمین خوردن هاست که زندگی می شود...!
خطر کن بی پروا...!
سر چیزهای بزرگِ زندگی!...
کارَت، اعتبارت، جانت حتی،،،
این همه احتیاط که چه؟!...
که خط نیفتد روی شیشه ی دلت؟!...
بیا یک بار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت...
بی توشه حتی...
برو بباز!...
نترس! بازی کن...
آن قدر تا چیزی برای باختن نماند!
تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایشِ روح...!
باور کن زمین خوردن جزئی از زندگی ست!
بازی کن...