25-06-2015، 14:21
چطور دلم آمد اين همه سال / با خودم اينكار را بكنم؟
كيسه بوكس روحى اطرافيان
هرچه نزديكتر / ولع چزاندن شان بيشتر
هرچه معشوق تر / تنديس شان از زنبور و شغال / اشغال تر
هى وول مى خورند هرچه ناز مى كشم/ كه تيغى از زبان جوجه تيغى رها كنند
هى وول مى خورند هرچه بيشتر صبور مى شوم/ كه در مسابقات ژنتيك زنبور / ايوب را زمين بزنند .
جگرش به تناسخ هر لحظه / مدالى براى زندان هاى زمانى شان...
اينها زندانى اند عشق!
به آنها خورده نگير
فكر كرده اند عشق خوردنى ست
هر وقت لبش را جلو برده براى بوس /
جوجه كبابش را زنده زنده جويده اند
به محض آنكه فهميده اند مى فهمى شان / تو را تكه تكه كرده اند
اينها زندانى اند عشق!
خب نديده اند!
قلب واقعى فقط / مشت و دندان شان را تحريك مى كند
گيج مى زنند كه چطور خوبتر بزنند
اينها گناه دارند عشق
حتا براى لحظه اى / "حيرت" مداوم ات را نديدند / اقيانوس تر از درد زخم هات/ كه مدام تازه اند . حيرت ات خوردنى نبود / ديدنى نبود در اين بعد .
وگرنه مى ديدند من چكاره شان بودم /
جگر خودشان را خام خام نمى خوردند
دريا فقط شلاق شان را تحريك مى كند
اينها گناه دارند عشق
دارند دست و پا مى زنند با زنبورهايشان
بگذار شنا كنند
"شيوه" ى شناى شان اين است
مى خواستى دريا نباشى آب!
بپا زنبورهايشان غرق نشوند / گويا نبض شان هستند
مى خواستى دريا نباشى عشق!
چاره اى ندارى
راه ديگرى مگر در تو نوشته اند جز دوست داشتن / كه اينجا معامله ى رقابت هاست؟
مى خواستى دريا نباشى!
بگذار شناى شلاقى ات كنند
تنها ساحل هات خونين اند، نگاه!
دردت بجانم عشق!
دوام بيار
نگاه ات را به باقى تن ات بدوز!
كلى از تو مانده دست نخورده هنوز / اگر بخوابى...ببين!
تا آن سرت را خوابيده ام با موج هات...
من كه در تو شلاقى شنا نكردم عشق
خودت بودم
من كه دوستت دارم به شيوه ى خودت ،خود خيس بى كسم!
هرچه باشد بى خود نيستى
دردت بجان خودم!
اينها نمى دانند...
تو فقط دوست شان داشتى...
نديده اند تابحال!
اينها را به حال خود رها نكن عشق!
روزگارى بدون زنبور و واسطه و ماسك
به لخته هاى سرخ ساحل ات مى رسند
و دانشمندان شان كشف مى كنند كه /
ريشه دار بوده نسل خيس شان