امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شیعه لندنی

#6
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت

این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است

آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
 
انسان دشمن ان چیزی است که نمی فهمد Sleepy


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: شیعه لندنی - neimar - 11-07-2015، 20:34
RE: شیعه لندنی - Mr.Unnamed - 11-07-2015، 20:42
RE: شیعه لندنی - لرد سیاه - 12-07-2015، 8:12
RE: شیعه لندنی - Thyme - 12-07-2015، 13:05


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان