21-07-2015، 8:35
خدا گفت : لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من .. ماجرایی که باید بسازیش ..
شیطان گفت : تنها یک اتفاق است .. بنشین تا بیفتد ...
آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی بسازد
خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن
شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.
خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.
خدا گفت:لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک
خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست
شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست
و دنیا پر شد از لیلی های زود، لیلی های ساده و اینجایی لیلی های نزدیک لحظه ای ...
خدا گفت: لیلی زندگیست زیستنی از نوعی دیگر لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود ...
مجنون ، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید ...
و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد ...

شیطان گفت : تنها یک اتفاق است .. بنشین تا بیفتد ...
آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.
مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی بسازد
خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن
شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.
خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.
خدا گفت:لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.
شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک
خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست
شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست
و دنیا پر شد از لیلی های زود، لیلی های ساده و اینجایی لیلی های نزدیک لحظه ای ...
خدا گفت: لیلی زندگیست زیستنی از نوعی دیگر لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود ...
مجنون ، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید ...
و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد ...
